دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

178.چه خوبه روزا بلنده :)

يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۰۰ ق.ظ

دیروز بعد نهار تا 5 خوابیدیم.ولی برعکس زمستون اصلا از همه زندگی عقب نیفتاده بودیم و همسرم دیرش نشده بود :) سر راهش منو برد آرایشگاه تا از هیبت یه پاچه بزی به یک خانوم متشخص دربیام :( موهامم یه کم کوتاه و مرتب کردم. سر راه رفتم هدیه روز مرد یه ادکلن مردونه واسه همسر خریدم که آخرشم نفهمیدم بوش چیه از بس همه چی قاطی شد ولی فروشنده گفت خوبه. بعدا که خوشگلش کردم عکسشو میذارم . اومدم خونه ادکلن و ربانی که واسش گرفتمو در یک مکان امن گذاشتم و رفتم خرید از سوپرمارکت نزدیک خونه هرچی که به ذهنم رسید میخوایم خریدم و با بدبختی آوردم تا خونه. دیوونه ام دیگه جمعه که با ماشین رفتم هیچی به ذهنم نرسید اونوقت مجبور شدم اینهمه چیز بگیرم دستم بیارم :/ اومدم خونه یه کم نشستم تلویزیون روشن کردم بستنی خوردم . لپ تاپ روشن کردم با آرامش تمام وبلاگارو خوندم واسه همه هم نظر گذاشتم یهو دیدم ااا ساعت ده دقیقه به 8 اینجانب هنوز ظرفای نهارم نشستم. خونه هم بهم ریز و کثیفففف یعنی همینجوری آشغال میرفت زیر پامون.

با یه انرژی که نمیدونم از کجا اومد و با سرعت نور خونه رو مرتب کردم ظرفا رو شستم. جارو زدم گردگیری کردم. پله ها رو تمیز کردم گلدونا رو آب دادم. خونمون شد یه دسته گل قشنگ برق میزد :) همه اینکارا تو 1 ساعت. خداروشکر چون روزا بلنده همسر زود نمیاد خونه. بعد نشستم مسابقه جادوی صدا رو دیدم. وقتایی که خانم شیرزاد حرف میزدن چشمامو میبستم و فقط گوش میدادم هیچی مثل این برنامه منو نمیبره تو بچگیم...همسری هم 9 و نیم اومد.

در راستای برخی مسائل و اینکه دیدم یه نفر(پست خواهر) تا یکی به من میگه بالا چشمت ابرو سریع میپره به طرف و باهاش دعوا میکنه. خیلی جدی بهش گفتم با مردم الکی دعوا نکن. والا همینم مونده به خاطر ندونم کاری یکی دیگه واسه من حرف دربیارن اونم تو این شهر کوچیک یکی یه حرف بیخود به همسری بزنه زندگی من میره رو هوا. اونم زندگی که اینقدر دوسش داریم هردوتامون.

دیروز که بحث فوتبال داغ بود من گفتم من و آقامون پرپولیسیم.سر یه بحث دیگه یه همکارم گفت مشکل اینه که خونه بابات نزدیک نیست چندبار قهر کنی که شوهرت قدرتو بدونه منم چشمام گرد شد و گفتم وای خدا نکنه من شوهرمو تنها نمیذارم برم. اصلا این حرفا چیه میزنین آقای ما خیلیم خوبه من برم کار دارم :) کلا روند همینه دم و دقیقه در هرموضوع از آقای گلم تعریف کنم تا همه بدونن چقدر دوستش دارم. دیشبم یه عکس دو نفره خودم وهمسری رو گذاشتم پروفایلم تا دیگه اینقدر درمورد عکسای پروفایلم نظر نشنوم :)

فعلا برنامم اینه.

۹۵/۰۱/۲۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۵)

راستش اقایون رو نباید رو داد!
منظورم همکار هست نه خانواده ها!!
دوران مجردیم تو شهر کوچیک کار می کردم .خیلی همکارامو قبول داشتم اما اگر روشون می دادم خیلی حرفها برام می زدن!
منم که نگران ابروم بودم همون اول باهشون در کمال لطافت جدی رفتار می کردم همین شده بود که هم احتراممو داشتن یا حتی گاهی درد دلی می کردن اما سعی می کردن شوخی بیجا یا حرف نامربوطی پیشم نزنن.
سخته واقعا بهشون حالی کرد که پاتون رو از گلیمتون فراتر نزارین!
پاسخ:
واقعا نباید رو بهشون داد منم که همیشه خندون هوا برشون داشته حس آقا بالا سری و حمایت واسه من میکنن پرروها
خوبه من متاهلم عجب دوره زمونه ای شده که حرمت زن شوهر دارم ندارن
امیدوارم هر روز بیشتر از روز قبل عاشق هم بشید :)
پاسخ:
مرسی عزیزمم
ماشالا :) مادرتون کارمند بودن(هستن)؟! چون کاری هستید 
عکس دونفره رو خوب اومدید
پاسخ:
بله مامانم کارمندن ولی ما به پای فعال بودن ایشون نمیرسیم.
۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۰۶ چشم به راهم ...
از زندگی تون پیش بقیه نگید چشم میخورید!!

پاسخ:
خوش بختانه به چشم خوردن اعتقاد ندارم
من دست به قهرم خوبه! هار هار! 
اما قهرم برای این نیست که قدر ام رو بدونه. ناراحت میشم و دست خودم نیست.
من در محل کارم درباره همسرم تا به حال حرف نزدم. عجیبه که پیش نیومده. البته ایشون هر جا که نشستند درباره خوبی های من حرف زده اند و من در بخش اونها معروف هستم.
پاسخ:
خخخخخخ
منم دیدم حرف بزنم بهتره :) حالا عادت کردم خوشم میاد بشینم ازش تعریف کنم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">