دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

193. میخواهیم خاله زنک شویم

شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۱۲ ق.ظ
به میمنت این دو روز تعطیلی خواهرشوهر ها از دانشگاه میومدن. چهارشنبه ظهر که رسیده بودن همسر برده بود رسونده بودشون.مامانشونم لطف کرده بود یه ظرف الویه داده بود همسر. ماهم بسیار خوشحال شدیم و نهارمونو گذاشتیم واسه شب و ظهر همون الویه رو خوردیم. پنچ شنبه ظهر خونه مادرشوهر بودیم. ظرفشونو بردم و تشکر کردم که خیلی خوشمزه یهو مادرشوهر گفت: گفتم حتما نهار ندارین 0ـ0 منم گفتم نه نهارمونو گذاشتیمش واسه شب. (بیا و تشکر کن). بماند که کله مارو خورد هی گفت بچه بچه بچه. خواهرشوهر بزرگه تو شهر من درس میخونه سر سفره فقط داشت میگفت که (اسم شهر منو میذاریم کلکته) آب کلکته اینقد افتضاحه. هواش اینقد بده پوستم خراب شده. کلکته ای ها اینقد افسرده ان. کلکته ای ها اینقد وحشی رانندگی میکنن. همکلاسیام همه مال کلکته ان خیلی بدن و ...... خب هرکس دیگه ای جای من بود پدر و مادر و همه جد و آبادش اهل کلکته بودن جفت پا میرفت تو صورتش ولی نمیدونم خدا این نیرو چطوری به من میده که عین گاو فقط به تلویزیون نگاه میکنم.
همون شب خونه عمو همسر واسه جشن ختنه کردن نوشون دعوت بودیم (آخه بما چه یه جشن خودمونی بگیرین دیگه قد یه عروسی مهمون دعوت کردین) تو کارتشون زده بودن 6. پدرشوهرم فرمودن 6 و 30 دقیقه حداکثر اونجا باشین. وای متنفرم از این کارشون همیشه همه جا همینقدر زود میرن و من حرص میخورم آخه کی 6 میره؟ما گفتیم زوده ولی کلی بحث کردن که نه باید 6 بیاین 0ـ0. ما نماز مون هم خوندیم و رفتیم یعنی 8 و نیم وقتی رفتیم دیدیم هیچکی نیومده. درواقع ماجزو اولین ها بودیم :) مادرشوهر اینا هم 1 ساعت بیکار نشسه بودن ها ها ها ها خب دفعه اولتونه مگه؟ کل فامیل دهن منو صاف کردن که حامله ای؟ چرا حامله نمیشی؟ بچه نیاوردی؟ چرا بچه دار نمیشین؟ دیر میشه ها؟ دیگه بچه دار نمیشی ها!!! اینقد دلم میخواست به یکیشون بگم به تو چه ببینم چه جوابی داره بده؟ واقعا کجای زندگی مان که اینقدر راحت واسه مهمترین مسئله زندگی ما اظهار نظر میکنن؟ زن عموش که منو کشیده کنار میگه این شکم چیه؟ (هم دو کیلو اضافه کردم هم مانتوم روشن بود) بارداری میگم نه بابا. بعد صورت منو با دستاش گرفته همچین دقیق شده بعد میگه آره بارداری 0ـ0 من نمیدونم چرا سونوگرافی اختراع شد وقتی عصمت جون از تو چهره تشخیص میدن که بارداری!!! خلاصه ما هی سعی کردیم بهمون خوش بگذره و بگیم و بخندیم در دور ترین نقطه ممکن نسبت به خواهرشوهر بزرگه نشستیم. ولی مگه گذاشتن. سر سفره چون تند غذا میخوردم زودتر از بقیه غذام تموم شد بعد یهو مادرشوهر یه تیکه کباب دست خورده انداخته تو بشقاب من میگه بخور 0ـ0 میگم ممنون من غذامو خوردم. میگه نه بخور تو باید بخوری 0ـ0 بماند که فقط سعی کردم نگاش نکنم. دوباره یه نفر به مادرشوهر گفت یه کم برید بالاتر منم جا بشم گفت نه به عروسم فشار میاد. وای فقط میخواستم اونجا نباشم. به هر بدبختی بود تموم شد.
چون جمعه غروب خواهرشوهر کوچیکه میرفت ظهر جمعه خونه ما مهمون بودن. من پنج شنبه عصر قبل از اینکه بریم جشن. ژله و باقلوا درست کردم که عالی شدن. جمعه از 8 پاشدم غذامو گذاشتم کل خونه رو جارو و گردگیری کردم وایتکسی هامو شستم. ژله رو برگردوندم.طالبی هامو درست کردم و خلاصه همه کارا که ظهر که مهمونام میان کارام تموم شده باشه. تو این هاگیر واگیر(املاش درسته؟) ساعت 11 مادرشوهر زنگ زده که بریم خونه عمه عیادتش 0ـ0 خب نمیدونی من دارم غذا درست میکنم؟ خوبه خودت زنی. من که میگم نمیتونم بیام کلی تعجب میکنه!!! بهش برمیخوره و هی اصرار اصرار اصرار. بعد به همسر میگه خودت بیا. همسر گفت خبر میدم. گفتم خب ما فردا میریم عیادت. گفت باشه. ولی خب مسلما اصراری مامانش براش مهمتر از منه. یهو اومده میگه عزیزم من برم خونه عمه؟ میگم بیرون بودم مامان زنگ زد. گفتم برو عزیزم ولی دروغ نگو بگو من کار داشتم. (یه مدته به شدت دارم تمرین میکنم به هیچ قیمتی دروغ نگم حتی اگه برام خیلی بد بشه چه برسه به یه همیچین موضوع مسخره ای! همیشه هم آخرش این راستگویی برام خوب بوده) من از کار همسر ناراحت شدم ولی با شناختی که ازش دارم اگه همون موقع میگفتم قهر میکرد و کوتاه نمیومد آبروی منو جلو مامانش اینا میبرد. پس لبخند زدم و هیچی نگفتم. مهمونا اومدن و همه چیم خیلی خیلی عالی شده بود. مخصوصا باقلوام که اولین بار بود درست میکردم. ولی مگه گذاشتن خوش بگذره مادرشوهر دوباره کله منو خورد یه کاری بکن دیگه بچه بیارین. بعد دیدم دارن درمورد یکی به نام داریوش حرف میزنن. میگم داریوش کیه؟ مادرشوهر میگه بچتون 0ـ0 میگم اسم از این زشت تر نبود رو بچه من بذارین. گفتن وای شوهرت این اسمو خیلی دوست داره. گفتم شوهرم هروقت زاییدش خودش اسمشو بذاره. هر کی زاییدش خودشم اسمشو میذاره. وای خنک شدم تمام دق دلی این دو روزمو خالی کردم والا. حالا انگار بچم نشسته این وسط اینا واسه من اسم انتخاب میکنن. خداروشکر رفتن.
بعدازظهر باید میرفتیم خونه یه عموی دیگش (همون که زنش از چهرم تشخیص داده بود باردارم) دیدن نوش که تازه دنیا اومده. قرار بود من 5 برم دنبال مادرشوهر و خواهرشوهر باهم بریم. وقتی رفتن هرچی برای خودم دودوتا چهارتا کردم و فکر کردم دیدم ظرفیتم دیگه واسه به روی خودم نیاوردن و لبخند زدن تکمیله. به همسر جان گفتم من از خستگی دارم میمیرم هم دیروز هم از صبح دارم کار میکنم یه کم میخوابم اگه بیدار نشدم شما مامانت اینا رو ببر. گفت باشه منم رفتم و خودمو به خواب زدم مدیونین فکر کنین من خوابم برد اصلا خسته نبودم. همسر جان که درو بست و رفت من پریدم هوا رفتم تلویزیون روشن کردم :) خداروشکر اونم 6 و نیم اومد.فاینالی تموم شد. کوچیکه که رفت بزرگه هم ایشاله یک شنبه میره و تا اون موقع چشمم به جمالش روشن نمیشه دیگه.
در مورد این حرفا واقعا نمیدونم مادرشوهر حق داره یا نداره شاید اون حق  داشته باشه منم چیزی نمیگم ولی تا یه جایی میتونم تحمل کنم :) ولی بقیه فامیل به نظرم مطلقا هیچ حقی ندارن و با این کارشون باعث میشن همین یه ذره رفت و آمدی هم که باهشون داریم بیخیال بشیم. مثل دیروز بعدازظهر. اونم من که عاشق مهمونی دادن و رفت و آمدم.
۹۵/۰۲/۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۵)

خخخ خوب کردی گفتی هر کی زاییدش خودشم اسمشو میذاره :)) ول کن اصن به روی خودت نیار. همینجوری ریلکس باش. سنی نداری که اینقدر نگرانن بقیه
پاسخ:
سلام عزیزم آره بابا..مهم نیستن اصلا. فقط کشتن منو :)
خیلی حالگیری خوبی بود ها ها ها ها :)))
سلام عزیزززززززم
میگما نمیشه من ذره ای از این زبون درازم رو به شما قرض بدم عایا؟^_^
اااااااااااااخه چرا جواب اون همه فضول رو تو مجلس نمی دی دخملم!
چن باری با جفت پا بپری تو گلوشون تازه می فهمن به اونا ربطی نداره!!!
خوب بشریتای دوپای مونث!خودتون زنید!
وقتی یکی بچه دار نمیشه یا نمی خوان یا اگرم میخوان هنوز قسمتشون نشده شما رو سَ نَ نَ

پاسخ:
سلام عزیزممم
اینقد کلی ان هر کلمه جواب بدی صدتا بدترشو میشنوی :)
انتظار دارن بشینی پیششون ناله که من بچه دار نمیشن اونا تو دلشون ذوقمرگ بشن بدبختی تو رو میبینن :)
سلام خوبی ؟ وای اینقد از تعطیلات زیاد که مجبور شی قومای شوهرو ببینی بدم میاد میان میخورنو میرن آخرسرم بدو بیراه به شهر زادگاه و لهجه و غیره..... انگار این عصمت جونا تو زندگی همه هست .ولی جوابشونو خوب دادی دلم خنک شد تازهههههه وقتی بچه دارم بشی میگن وای چرا یدونه کی یکی دیگه میاری؟؟؟؟ دختر بیاری یچیز دیگست پسر بیاری یچیز دیگه راضی نمیشن خانواده شوهر
پاسخ:
سلام ممنون. آره واقعا گل گفتی در هر شرایطی یه انتظار دیگه هم ازت دارن . یکی کمه دخترم میخوای پسرم میخوای بچت تنهاست و ....
من از قیافه زن می تونم تشخیص بدم بارداره یا نه؟ هفتاد درصد موارد درست حدس می زنم. چون کارم اینه. اما به دلایل روشنی هیچوقت اینو به طرف نمیگم.
گفتم دیگه حساس شدم به این سوال... خواهرم و اینا هم منو دق دادن سر این مساله. نمی دونم چرا این قدر مهمه براشون؟
خاله سپیده بر عکس دق می ده، هر سری منو میبینه میگه حالا حالاها باردار نشو ها ! اه!

پاسخ:
عصمت جون که حدسش اشتباه بود
منم خیلی حساس شدن :(
Thanks for finally writing about > 193. میخواهیم خاله زنک شویم :
: دلنوشته های روزانه من

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">