دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

212. همینجوری تنها تنها

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۶ ب.ظ

روزا دیگه خیلی بلند شده و همسر معمولا تا 9 و نیم سرکار. نمیدونم چرا یه مدته خیلی عصرا احساس تنهایی میکنم. چون ذوق شوق اولیه کار کردنم هم افتاده، دارم یه کم به روال عادی زندگی برمیگردم. 2 ماه دیگه میشه 1 سال که دارم کار میکنم :) ولی عصرا تنهام اوقات فراغتم زیاد شده باید یه فکری براش بکنم .

فعلا راه پر کردن این ساعت ها دیدن فیلمای تکراری لب تابمه. پنج شنبه که همسر 10 و نیم شب اومد بادبادکباز دیدم. جمعه صبح که 11 بیدار شد و من 8 دیگه پاشده بودم، زندگی جین آستین دیدم. خیلی کسل شدم همسرم بیشتر اوقات بداخلاقه البته حق داره کارش زیاده مخارجم که تمومی نداره.منم همینجور تنها تنها دارم واسه خودم زندگی میکنم :/

همکارای مجردمون که شامل مهندسین آی تی و کارپرداز(نمیدونم کس دیگه ای باهاشون هست یا نه) میشن این تعطیلیا باهم رفتن مسافرت. خوش به حالشون والا، اکیپ خوبی شدن خیلی بهشون خوش میگذره. کاش یا من پسر بودم یا چندتا همکار هم سن و سال داشتم.جالبیش اینکه حتما یه مهندس آی تی آنکال آماده باید باشه بعد اینا دوتایی باهم رفتن سفر :) حتما یه فکری کردن دیگه. همسر که پاشد گفتم پاشو بریم سفر یه شهر نزدیک .چندتا شهر گفتم بعد گفت پول نداریم و یه کم بدخلق شد . دیدم اینجوری نمیشه اون از جمعه هفته پیشمون اینم از این تعطیلیا.بعد از صبحانش گفتم بیا این بخاریا لعنتی برشون داریم دیگه، یه تغییر دکراسیون بدیم و دست به کار شدیم در حد یه خونه تکونی کار کردیم.ساعت 6 نشستیم ولی خونه شدا. عالییییییی .

جای تلویزیون و مبلا رو عوض کردیم فضا به شدت باز شد . یه فضا خالی نزدیک در رو به حیاط باز شد که تصمیم گرفتیم پر از گلدونش کنیم. یه گلخونه داریم که پر تقریبا ولی انگار گلا خیلی از ما دورن. تو این فضای جدید یه گلدون و 2 تا کاکتوس کوچولو گذاشتیم محشر شد. حالا فردا یا پس فردا با همسر میریم چندتا گلدون دیگه هم میگیریم شایدم بالاخره بامبو بخرم. تکمیل که شد عکسشو میذارم حنما. فعلا که عاشق فضای خونه شدم. باززز، بزرگ، پر نور.چی بود قبلا همه فضا پر وسیله بود. خوشم نمیاد خونه رو مثل مغازه لوازم خونگی پر میکنن.دیدین یه بوفه میذارن وسط توش پرظرف.ای من که نخریدم اصلا :)  همسر که میگفت بیا این میز نهار خوریم بفروشیم گفتم نه دیگه تا این حد :)

۹۵/۰۳/۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۲)

آخی خانم مهندس. نه عزیزم این فکرها رو از خودت دور کن. یکم که بگذره مسافرت می رید و با هم میشید و تنها خودت رو حس نمی کنی.
تغییر دکوراسیون خیلی تاثیر داره. من بخاطر راحتی نازنین خونه رو جمع و جور کردم تا بتونه راحت جا به جا بشه. حالا که جا باز شده حس می کنم هوا جریان داره.
پاسخ:
آره واقعا تغییر دکوراسیون خیلی عالیه
خوبه :)
منم از تهران زدم بیرون و دوباره اومده بودم مشهد
الانم آخرین دقایق حضورم توی خونه مون رو سپری میکنم
به امید اینکه به زودی زود واسه همیشه برگردم اینجا :)
راستی صبح هم حرم رفتم و شما رو هم یاد کردم
پاسخ:
حدس زدم رفتی خونه دیدم نیستی
ان شالله که زودتر برگردی
ممنون واسه دعاهات

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">