دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

252. اصلا انگار نه انگار

پنجشنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۴۷ ق.ظ

 دیشب فهمیدم پروژه نی نی تو ماه اول با شکست روبه رو شد. چند روز بود حالم خوش نبود مخصوصا صبحا به خودم میگفتم شاید خبریه ولی نگو علائم یه چیز دیگه بوده. الان اصلا ناراحت نیستم ولی دیشب به شدت خورد تو ذوقم.فقط جلو خودمو گرفته بودم گریه نکنم شام که یه لقمه به زور خوردم. حرفم که نمیزدم ناراحتیمم تابلو بود. بعدم رفتم خوابیدم. هیچکسم نگفت تو توچت شد؟ چرا دیگه حرف نزدی؟ چرا شام نخوردی؟ چرا مثل هر شب، شب بخیر نگفتی و رفتی خوابیدی؟ اصلا مگه چی شده که تو ناراحتی؟

خیلی سخت بود گفتن اینا؟ که خیلی بیتفاوت به من لم داد رو مبل و انگار نه انگار که من اون موقع چقد ناراحتم؟اصلا چقد حال جسمیم بده. فقط از خوشحالی این که، یکی از شمشیر بازا رفت تو چهارتا از خوشحالی پرید رو هوا :( اون مهم تر بوده حتما :/

الان ناراحت بچه نیستم به نظرم مهم نیست دیر نشده حالا ولی از رفتار شوهرم خیلی ناراحتم.تا وقتی خوبم خوبه ولی کوچکترین مشکلی داشته باشم تحملمو نداره. اونوقت من چه رفتاری دارم باهاش وقتی یه مشکلی داره :( خیلی ناراحتم. خیلی. من ازدواج کردم که یه مرد تو همچین مواقعی حداقل نسبت بهم بیتفاوت نباشه......

میدونی وقتی اینارو بهش میگم چی میگه. با یه لحن بدی میگه: خدایا عجب بدبختی گیر کردیم!!

۹۵/۰۵/۲۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۵)

بایدبسازی
۲۱ مرداد ۹۵ ، ۰۹:۴۸ مادمازل بی
آخی خانم مهندس! مردها تو این چیزها یکم ضعیفند، شاگرد تنبلند، اگر می دونستند کی ناز یک خانم محترم رو بکشند که ایران می شد بهشت.
پاسخ:
دقیقا. هیچی یاد نگرفتن :/ جالبه در نهایتم طلبکارن. دردت میشه دو برابر :/
ببین عزیزم، منم قبلا مثل تو بودم. الانم همینه هااا! ولی من خودم رو تغییر دادم. حالا یکمممممممم شوهرم هم تغییر کرده. جریان اینه که مرد ها یا متوجه نمیشن، یا اگه هم بفهمن ناراحتیم پیش خودشون فکر میکنن حتما چیز مهمی نیست و احتیاج به تنهایی داریم، میدونی چرا؟ چون خودشون همچین مواقعی که از چیزی ناراحتن احتیاج به تنهایی دارن، ولی میبینی؟ ما میریم طرفشون چون خودمون نیاز به دلجویی داریم!!! پس اونا هم پیش خودشون میگن چرا نمیفهمن میخواییم تنها باشیم؟؟؟
مسئله اینجاس نباید ناراحتیت رو به روش های همیشه بروز بدی وگرنه همون نتیجه ای رو میگیری که همیشه میگرفتی!!
من وقتی ناراحتم، جوری که انگار اصلا ناراحت نیستم بیانش میکنم، با خوش رویی، و لحن عادی! که فکر نکنه دارم غر میزنم. شاید شوهر تو هم فکر میکنه داری غر میزنی بهش! که میگه خدایا عجب گیری کردیم. 
روشت رو عوض کن، شاید نتیجه بهتری نگیری، ولی حداقل نتیجه همیشگی رو هم نخواهی گرفت
پاسخ:
چرا ما باید اینهمه ادا اطوار دربیاریم تا مردا بفهمن مثلا من الان فقط یه جمله میخوام تا آروم بشم؟
پس اونا چی؟ کی نوبت اوناست؟
سلام خانم مهندس. وبلاگ شما را امروز پیدا کردم. راستش راجع به بچه دار شدن با شما ابراز همدردی می کنم. اما شرایط شما از من بهتر است. وقتی همسر دارید امید به مادر شدن دارید. این ماه نشد دو ماه دیگه. اما وقتی همسری نباشد نه این ماه و نه هیچ ماه دیگری بچه ای در کار نیست. شاید در رختخواب دراز می کشی و آرام زمزمه می کنی پسرم این ماه نشد با هم باشیم تا ماه دیگر صبر کن. من شب در تاریکی اتاقم زمزمه می کنم پسرم مرا ببخش که هیچگاه متولد نشدی.  من را ببخش. 
گفتی در رویا خودت را سونوگرافی می کنی و بچه ات را با بلوز و شلوار خوشرنگ می بینی. خوش به حالت که این رویای شیرین را می بینی. می دانی من چه دیدم. دیدم که زهدانم خونریزی کرده است. دوباره همان دخترک کارآموز بخش آی سی یو هستم با لباس کار کرم رنگم .سرم را روی میز گذاشته ام و نیمه بیهوش شده ام. خونریزی آنقدر زیاد است که بر زمین جاری شده است. بعد بیدار می شوم. می بینم روی تخت همان آی سی یو هستم. همکاران با تاسف می گویند خونریزی قابل کنترل نبود. هیسترکتومی شدی.
امیدوارم خواب های خوب ببینی خانم مهندس.


پاسخ:
سلام چه دردناک :(
امیدوارم خوشی به شماهم برگردد.
ای کلک. مگه به توافق رسیدین؟
پاسخ:
اره البته هنوز همسر از اینکه جواب منفی بشه خوشحال میشه :(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">