دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

314. شایدم ما راهو اشتباه میریم!

شنبه, ۶ آذر ۱۳۹۵، ۰۷:۵۲ ق.ظ

چندوقته همش دارم به یه چیزی فکر میکنم. نمیدونم بقیه درست فکر میکنن یا من؟شاید اونا مسلمون واقعی ان ما نیستیم!

از روز نذری پدرشوهر شروع شد. فکر کن یه گوسفند تو این سرما تو خونه بکشی ، گند بزنی به حیات و پارکینگ و کوچه، بهترین قسمتشو برداری واسه خودت بعد شروع کنی به بسته بندی کردن واسه کل فامیل. با هرکسی هم رودروایسی دارن یا وضعشون بهتره براش گوشت بیشتری بذارن ولی واسه کسی که از خودشون پایین تره فقط چربی! که چی؟ حالا این یه بسته گوشت واسه عمو منوچهر و خاله گوهر چی میشه؟ اونا که ماشالله فریزرشون پر گوشت و مرغ! حالا تو این 90 نفر 5 نفر یا کم تر مستحق واقعی ان! بعد این نذر قبوله؟ به نظر من که پول حروم کردن محض و تمام. همش زحمت الکی. من اگه یه روز به جایی رسیدم که خواستم گوسفند بکشم برش میدارم میبرم جایی که مردمش نون خالی هم ندارن بخورن...اصا شاید پولشو یه جور مفید تری برای افراد نیازمند خرج کردم. این که همش اسراف. به نظر من البته!

چند وقت پیش یه آقایی کنار واحد کپی با استرس وایساده بود و تا من دید گفت خانوم دیگه کپی نمیگیرن؟ نگاه به ساعتم کردم و گفتم رفته نماز حتما! گفت تورو خدا میشه صداش کنید مریضم بدحال داره اعزام میشه چمران (چمران بیمارستان تخصصی قلب) باید کپی بگیرم از پرونده اش. رفتم مرکز تلفن گفتم پیجش کنه بیاد. واحد کپی محل کار !!!! آخه نماز جماعت تو بیمارستان؟ تو بیمارستان کار هرکسی به نوع خودش حیاتی و باید درست انجام بشه! اون وقت حاج آقا همش با تاسف میگه چرا اینقدر کم میاید نماز؟ چرا خلوته؟ انتظار داره پرستار و ماما و .... کارشونو ول کنن بیان نماز جماعت؟ شاید من اشتباه میکنم بهم بگید لطفا..

دیروز نگهبانی که کنار در شیشه ای وایمیسته نشسته بود و داشت قرآن میخوند اون وقت خدمه ای که یه عالمه نمونه خون دستش بود و میرفت آزمایشگاه با کتفش و به زور درو باز کرد!

شاهکارش دیروز بود. اومده بودن واسه کنترل کیفی دستگاههای تصویر برداری، رادیولوژی پرتابل تو بخش آی سی یو بود. زنگ زدم مسئول خدمات گفتم یکی بفرست اینو بیاره گفت باشه حدود دو ساعت گذشت خبری نشد. رفتم هرچی دنبالش گشتم نبود یکی گفت رفته سپاه نمیدونم همایش چی بسیج داشتن 0_0 خیلی ممنون خب میگفت من نمیتونم خودتون یه کاری بکنید. والا. خودم رفتم التماس خدمه اورژانس و آی سی یو کردم باهم بیارنش! تازه ظهرم دیدمش انگار نه انگار یه لبخندی هم تحویلم داد :/

دیگه نمیدونم چی درسته چی غلط!

۹۵/۰۹/۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۴)

منم دقیقا با نظرت موافقم اتفاقا سر نذری مادربزرگم گفتم اونهمه زحمت میکشن دو تا دیگ بار میزارن .. بعد همش بین فامیل پخش میشه ...متاسفانه
پاسخ:
آره خب اسمشو بذارن مهمونی خیال همه رو راحت کنن :)
آره من کاملا باهات موافقم
در مورد نذرى ما که یکى دو بار نذرى داشتیم و گوسفند رو با قصاب بردیم مرکز نگهدارى بیماران جزامى
در اون یکى مورد هم شرط مى بندم ٩٠ درصدش فقط ریا هست و براى گرفتن پست و مقام

دیروز رفته بودم نمایشگاه تجهیزات پزشکى کلى به یادت بودم:*
پاسخ:
چه کار خوبی کردید
وایییی کجا بود؟؟؟؟؟ شما چرا رفته بودی؟
سلام
در مورد اولی نظر مادر منم خیلی به نظر شما نزدیک بود! ... بود ...
راستی لازمه بگم نائب الزیارة خواهم بود؟! :)
پاسخ:
سلام
خدابیامرزتشون
درمورد بقیش نظر خودتون چیه؟
ممنون :)
تو فامیل ما هم همینه، با این تفاوت ک ب اونایی ک وضعشون پایین تره بیشتر گوشت میدن
ماها اسمی مسلمونیم
پاسخ:
کشتیم خودمونو با این مسلمونیمون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">