دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

324. جشن عقد1

شنبه, ۴ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۵۲ ق.ظ

خب ایندفعه نسبت به دفعه قبلی که ما رفته بودیم یه عضو جدید بهمون اضافه شده بود(نی نی) که البته با اینکه دنیا نیومده حضورش خیلی پررنگ بود. یادتون اولش حسودیم شد؟ وقتی اونجا بودم اصلا حس حسادت نداشتم. خوشحال بودم که حسادت نمیکنم بیشتر ذوق زده ام تا دنیا بیاد.

جشن عقد تو یه شهر دیگه بود 1ساعت و نیم با ما فاصله داشت. مامان و بابام چون باید لباس عروس خانوم (لباسش فوق العاده بود) و شیرینی هارو میبردن زود رفتن. من و عروس گلی(زن داداشم) وقت آرایشگاه داشتیم 2 بعدازظهر.عروس گلی روی یه غذا گوشتی، شیر خوردن اونم شیری که 3روز تو یخچال بوده در نتیجه حالشون بد شده بود و از اومدن کلا منصرف شده بودن. البته بار چندم بود منصرف میشدن..من رفتم آرایشگاه و 1 ساعت بعد عروس گلی اومدو چون دیر اومده بود آرایشگر کلی سر ما غر زد و گفت مشتری بعدی سر ساعتش انجام میدم شما معطل بشید گفتیم باشه. بالاخره که کار ما 6 تموم شد. گفت من همه کارامو کردم فقط 1 دقیقه بریم خونه ما یه چیزی بردارم و بریم. آقا ما رفتیم خونشون دیدم وایییییی این هنوز هیچی برنداشته. خونه هم توصیف نمیکنم که چه وضعی داشت. خب منم سررزده رفته بودم دیگه.این کارم تموم شد و رفتیم دنبال همسرجان و ساعت 6:45 دقیقه و با ماشین داداشم 4 تایی رفتیم..... چه رفتنی! سرعت 40 فوقش 50!!!!!! مگه میرفت ماشین ، اگه یه ذره سرعت میرفت بالا جیغ بنفش عروس گلی بلند میشد که تند نرو ماشین میلرزه ضربه میزنه و ... حالا مارو بگو 1000 کیلومتر بلند شدیم اومدیم. این همه رفتیم آرایشگاه که بریم جشن عقد بعد بهش نرسیم!!! اولش که راه افتادیم گفتیم 8 و ربع اونجاییم دیگه خوبه. فکر میکنین چند رسیدیم؟ 9 و بیست دقیقه :/ یعنی تو راه من اینقد حرص خوردم و هیچی نگفتم داشتم میترکیدم.آها از ایستادنای پی در پی امون نگفتم. تو یکی از این استراحتهای بین جاده ای به همسر گفتم زشت شدم؟ گفت آره. گفتم آره؟ گفت آره! درصورتی که بعدا گفت من اصلا صدای تورو نمیشنیدم :/ تو اون حال روحیه منو نابود کرد رفت پی کارش....بالاخره ما رسیدیم. هرچند دیگه عقد خونده بودن و 1 ساعت بود داشتن میزدن و میرقصیدن :/

۹۵/۱۰/۰۴ موافقین ۱ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۳)

منظورتون از عروس خانم عروس خودتونه؟
عروس ساعت نه و نیم رسیده مجلسش؟ :/
پاسخ:
سلام منظورم از عروس خانوم عروس خودمونه. مسلما کسی تو عروسیش باردار نیست :)
البته حق داشتین بد نوشتم. الان اصلاحش میکنم
حرص خوردم تا رسیدین به عروسی!  اصلا دسته جمعی رفتن به عروسی این مصیبتم داره! همیشه یکی دیر می کنه یا بیخیاله.
پاسخ:
پس یه قضیه ثابت شده است! خداروشکر :)
عجب داستانی بوده! :))
ولی همش تقصیره عروس گلی تون بوده ها!
دیگه بین راه وایستادنتون برای چی بوده؟! 50 تا سرعت و حداقل 3تا راننده 
راستی پیرو جواب کامنت اول باید بگم که ممکنه عروس توی عروسی ش باردار باشه ها!!! :)
پاسخ:
ای ای اییییی یادم ننداز اونشبو
آره ولی خیلی ضایع است اگه باشه :/

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">