دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

۳۳۴. من کوتاه نمیام

جمعه, ۲۴ دی ۱۳۹۵، ۰۷:۰۳ ب.ظ

خونمون سرد و بی روح از دیشب ۱ کلمه هم باهم حرف نزدیم‌ تلخ نه؟ اصلا عین خیالشم نیست بخواد آشتی کنه منم با خودم عهد بستم دیگه کوتاه نیام :/

مامانم زنگ زد با دختر کوچولو دختردایی و پسرخاله حرف زدم. جوجه یه حرفایی میزنه میگه آیفون خراب شده بابام میاد درستش میکنه! تو خوبی؟ رفتی خونتون؟ احوال همسرم میپرسه😂😂😂

مامان میگه قبلشم با داداشت حرف زده احوال خانوم اونم پرسیده. این که میدونه اسم کی باید به کی بگه خیلی جالبه... دلم رفت براش اینقد قشنگ اسم منو صدا میزنه برعکس تمام بچه های دیگه. کاش اینجا بود..

تا یادم نرفته بگم شنبه چی شد من ناراحت بودم. جدایی از فعالیت خیلی زیادم از ۷ و نیم تا خود ۲ و خستگی زیاد، یه بیمار بر داریم که خیلی مرد خوب و مهربونیه. چند روز قبلش داشتم میگفتم چقد من اینو دوست دارم! یه روز اومد گفت مانومتر (همین درجه های رو کپسول اکسیژن) مادرم خرابه فلان قطعشو داری؟ اولا که اینا مال بیمارستان ولی من تو اسقاطیام گشتم یکی دادم بهش. شنبه اومد گفت نه این پیچش خرابه یکی بهم بده. گفتم ندارم واقعا هم نداشتم میگه یه کاملشو بده بهم. میگم بخدا دست من نیستن تو انبار پلاک خوره. این چه توقعی همه از من دارن آخه. دوباره منو دیده تو اورژانس با یه حالت طلبکاری میگه مادر من مرد دیگه خانوم مهندس، خفه شد! میگم بخدا من ندارم‌ میگه نه دیگه یه چیزی بگو آدم باور کنه 😮 مگه میشه؟ بهم برخورد گفتم اصلا اینا مگه مال منه مال بیمارستان. داشت غر میزد که حالا به ما قرض میدادی.‌‌ دیگه من رفتم ولی خیلی ناراحتم کرد. خیلی. به همسر نگفتم. از اون روزم یه کم با بیمار بر محترم سرسنگین شدم . کلا هم تاسیساتمون پررو شده اصلا اینا کار اوناست نه من. من نه آچار دارم نه یه پیچشو میتونم باز کنم نه میفهمم توش چه خبره. هرجا خراب میشن بخشا زنگ میزنن به من میگن تاسیسات گفته اینا تجهیزات پزشکیه 😮

اون روز تو نوزادان میگن ما برقامون رفته تاسیسات اومده این دستگاه از برق کشیده همه چی درست شده. هر چیو چک کردم درست بود بردنش یه بخش دیگه زدمش به برق مشکلی نداشت وسایل اونجا هم روشن بودن. خب نتیجه میگیریم مشکل پریز برق. باز تاسیسات زیر بار نمیره. از دست اینا چیکار کنم من :/

هرکی یجوری واسه من ادا داره. 

آها اینو یادم اومد یک شنبه و دو شنبه کالیبراسیون سالیانمون بود و من از صبح تا ۷ شب بیمارستان بودم. همسر لطف کردن به خانوادشون گفتن حالا مادرشوهر هروقت منو میبینه با یه غمی میپرسه بازم بعدازظهر بیمارستان بودی؟ میگم نه. امروزم بودی؟ نه! دیشب که سر سفره جفتمون عین برج زهرمار بودیم و من غذا رو به زور میدادم پایین مادرشوهر باز یه غمی پرسید هنوزم بعدازظهرا میمونی؟ من دهنم پر بود فقط نگاش کردم. دوباره گفت امروزم موندی باز فقط نگاش کردم. بابا سالی یه بار کشتین منو. حالا جالبه همسر جان اون دو روز یه بار اصفهان بود یه بار باشگاه یعنی در هرصورت خونه نبود.

۹۵/۱۰/۲۴ موافقین ۲ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۵)

اصن اعتماد به سقف خانواده شوشوها بالاس!!!!!!!
یجورایی ارتباط کمتر باعث دردسر کمتره.

پاسخ:
والا چیه دم و دقیقه بری اونجا
۲۵ دی ۹۵ ، ۱۶:۵۱ بی نام نشان
صحبت هات دو تا بخش دارن
اولی که کار کردن تو ایرانه
چنتا نکترو طبق تجربه میگما
همیشه باید تو ایران با احترام رفتار کنی.نقطه ضعف ایرانیا احترامه.نکته بعدی اینه که کارگز جماعت رو با کمال تاسف باید در چشم یک کارگر نگاه کنی.اصلا نباید بذاری حریم هارو بشکنه.باید رفتارهای صمیمانه تو با اونها جوری باشه که احساس رحمت کنن.مباید بذاری احساس کنن همرده تو هستن.به هیچ وجه.با بعضی رفتارها گوشزذ کن که تو تحصیلکرده ای و خیلی کلاس کاریت با یه مرده شور فرق داره.اما فقط با رفتار.
زندگی متاهلی هم که نگو.مشکلاتش زیاده
قهر و آستی هم همه دارن نگران چیزی نباش
مادر شوهرتم کاملا جدی یک بار براش توضیح بده اگه قانع نشد صدبار توضیح بده ولی کاملا جدی
اجازه نده حرف دیگه ای بزنه.اما بازهم با کلام نه.خیلی جدی باش.خشن نباشا.جدی باش.با احترام.به اونم باید گوشزد کنی که بیمارستان بودن یا نبودن تو خیلی با لباس شستن فرق داره و قوانینی داره
موفق باشی خانم مهندس
پاسخ:
حرفات کاملا درسته هرچند ممکنه یه کم انجامش سخت باشه ولی درسته
انقدر نسبت به خانواده شوهر بیتفاوت رفتار میکنم که همین حرصشونو درآورده 😂
میدونی بی تفاوت رفتار کردن باعث ریختن اون ناراحتی تو وجودته!
بهتره یکبار خیلی جدی بهشون گوشزد کنی البته به قول دوستمون با احترام!
البته بستگی داره بخوای جلوی همسرت بهشون بگی یا پشت سر!اینو من خودمم نمیدونم:(
من یکبار همون موقع های جهازبرونم همه حرفامو به خواهرشوهرم که زنگ زده بود گلگی گفتم همه رو خیلی جدی! ولی با احترام چون مادرشوهرمم میشنید و من میخواستم بشنون:)
بعدش که شوشو رو دیدم و بهش گفتم دیدم بقدری خوشحال شد که نگو!فهمیدم تو خونه با این حرفا رفتن رو اعصابش طفلی:/
پاسخ:
مسلما اگه بخوام حرفی بزنم جلوی خود همسر میگم
ولی واقعا مهم نیستن بیشتر خندم میگیره به رفتارشون البته از وقتی سرکار میرم اینطوری شدم قبلش خیلی ناراحت میشدم حرص میخوردم و گریه میکردم الان برام یه سری موجودات محون 😊
از دست هر سه حرص خوردم: کارگر، مادر شوهر و خود شوهر!
نمیدونم چرا شوهرها قهر می کنند و برای خودشون جایگاهی متمایز در نظر می گیرند، از بودن ما مطمئن هستند یا حرکت دفاعی اشان است. نمی دانم و اصولا آدم مناسبی برای نظر دادن درباره مسائل خانوادگی نیستم.
پاسخ:
دقیقا از بودن ما مطمئنن شاخ شدن وگرنه که ما یادمون نمیره قبلش چی بودن :)
اون مربع ها رو ک دیدم فهمیدم باید با گوشی بیام مطلب رو بخونم ک شکلک ها رو هم نشون بده
جدیدا همش دارید از بدی ها و زشتی های زندگی متاهلی میگیدا یکمم از خوبی ها و شیرینی هاش بگید ک جوانان! ترغیب بشن به مزدوج شدن😋
پاسخ:
اتفاقا دارم میگم که یاد بگیرید چطور تو زندگی مشترک رفتار کنید! بله!!!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">