دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

340. لاک

دوشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۶:۴۹ ب.ظ
20 دی کنترل کیفی سالیانه تجهیزاتمون بود.شرکت مورد نظر ما 3 نفر فرستاده بود. 2تا خانوم و 1آقا. برعکس پارسال اصلا منو اذیت نکردن و با اینکه وسایلمون خیلیییی بیشتر شده بود. 2 روزه کامل وایسادن و کار تموم کردن... نکنه جالب این دوتا دختر ناخن های خیلی بلند و لاکای قشنگشون بود.با اینکه همش با دستهاشون و وسایل سختی کار میکردن ولی خیلی ماهر شده بودن انگار، جالبه که فقط من اینطوری فکر نمیکردم توی هر بخشی میرفتن نظر همه رو جلب میکردن، اینقدر که هر پرستاری منو تنها میدید بهم میگفت چقد لاکاشون خوشگل بود! حتی روز دوم مسئول رخنشورخانه زنگ زد به من که اینا کین؟ فامیلاتن؟؟ میگه چرا؟ میگه پسرم دانشکده افسری میخونه! این لاغره نامزد نداره 0_0 بهش گفتم جریان چیه و واسه چی اومدن خودش بیخیال شد! منم به دختره گفتم کلی هم خندیدیم :) امسال بیمارستان یه فرق اساسی با پارسال داره، مسئول روابط عمومی!!! یعنی کشتتمون از هر کاری ما میکنیم عکس میگیره میذاره تو کانال بیمارستان. اینقدر که دیگه منو عصبانی کرده نمیتونم تو بازدیدام قشنگ کارامو بکنم و یا راحت آموزش بدم خوشم نمیاد موقع حرف زدن یکی ازم عکس بگیره، تو جلسه ها که دیگه هیچی... حالا مگه بیمارستان ما روزی چندتا خبر داره؟؟ اصبلا مگه مهمه؟ خلاصه که روابط عمومی گفت من خبرشو میخوام بذارم تو کانال  و اومد از ما درحین کار کردن عکس گرفت و اینطوری هرکسی هم که لاکای این دوتا رو ندیده بود دید!
یک هفته بعد تو زایشگاه داشتم یه کاری میکردم یکی از ماماها گفت چرا برامون لاک نمیزنی مهندس؟ من کلا همه چی یادم رفته بود. خودشون گفتن اون مهندسا رو دیدی چه لاکای خوشگلی زده بودن خب توهم برای ما بزن دیگه! خندم گرفته بود گفتم کاش ماهم تو بیمارستان خصوصی کار میکردیم اونوفت مجبورمون میکردن خوشگل بیایم سر کار نه اینجا که هرچی زشتتر و کثیفتر باشی بیشتر قبولت دارن خخخخخ تازه فهمیدم شلوار لی هم نباید بپوشیم خب آقا چی بپوشیم؟؟؟؟ بعد کلی ادا اطوار درآوردیم که هرچی سیبیلو تر باشیم حراست بیشتر دوسمون داره و... اینقد خندیدیم که دلدرد گرفتیم!
عصر همون روز رفتیم اصفهان همون اول شهر خوردیم به یه ترافیک داغون تو تمام مدتی که تمام مردا داشتم باهم سر یه ذره جا کل کل میکردن و فحش میدادن و یه دفعه ای سر فرمون کج میکردن و بوق میزدن. وسط اون همه گاز دادن ها و ترمز گرفتن های سریع تبدیل شدن به یک مرد برج زهرمار، یه خانوم تو ماشین بغلی ما ، دقیقا دقیقا کنار ما ، با آرامش تمام داشت لاک میزد. اولش باورم نشد ولی دقت که کردم دیدم نه جدی جدی داره لاک میزنه خیلیییی آروم و باحوصله. تازه فهمیدم خدا چرا زنا رو آفریده. حالا فکر میکنیم ما چقد از اون زدیم جلو؟ درسته هیچی!
چند روز پیش با دیدن این عکس
دیگه طاقتم تموم شد و رفتم لاک زدم، دقیقا رنگ انگشت کوچیکه این خانوم (همون لاکی که دستشه) خب مگه من چقدر طاقت میارم اونم منه عشق لاک! خدایا آخه چرا؟
بعد رفتم تو زایشگاه، یه انگشتمو گذاشتم رو میز و به همون ماما گفتم ببین! میگه چیه؟ میگم ببین برات لاک زدم خخخخخ باز ترکیدیم از خنده گفت اینکه فایده نداره من قرمزشو میخوام. گفتم رضایت بده دیگه! تو بیمارستانم هروقت از دور میدیدمش انگشت اشارمو بهش نشون میدادم و میخندیدیم ولی خب پاکشون کردم حوصله ندارم واسه خودم دردسر درست کنم. بیخیال لاک :/
۹۵/۱۱/۰۴ موافقین ۲ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۱)

خعلی حال میده لاک بزنی و تعطیلی باشه و تو خونه باشی نخواد پاکشون کنی:)
چن روزیه لاکام بهم چشمک می زنن و دلم می ره ولی می بینم نوچ باید چن ساعت دیگه پاکشون کنم بیخیالش می شم:/
منم یه لاک دارم مثه همون لاکی که شما دارین عاشق رنگشم:))
پاسخ:
چقدر ما گناه داریم.....
منم همیشه این رنگ لاک ترجیح میدم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">