346. ولوله
دوشنبه, ۱۱ بهمن ۱۳۹۵، ۰۵:۰۵ ب.ظ
توصیف دقیقی که میتونم از این روزها بکنم ولوله است. دقیقا یه ولوله افتاده جون همه که باورکردنی نیست. از صبح همه درحال بدو بدو، تایپ کنن، پرینت بگیرن، کپی بگیرن به یه عالمه آدم بدن، منم دیگه خودم روم نمیشه برم تو بخشا بهشون یه چیزی بدم. چون جمله مشترک همشون دقیقا همینه "وای توروخدا کاغذ دیگه نه!" میگم میدونم بخدا ولی منم مجبورم! بردهاشون دیگه جا نداره . و مسلما این حجم از دستورالعمل های تشریفاتی یاد نمیگیرن... یه جورایی حس میکنم همه کارامون بیهوده است. کارای اصلی خودم مونده و مجبورم یه عالمه کار بیهوده بکنم ولی خب تموم بشو هم نیستن :/ آموزش دادن بهشون هم خیلی سخته... باز اینا هم تمومی ندارن :/ دیروز عصر رفتم بیمارستان از 4 تا 6و نیم که اصلا نفهمیدم چطوری رفت.تا 7 هم رفتم یه بخش آموزش دادم و اومدم خونه. بدو بدو شام و نهار فردا رو درست کردم بعدشم ظرف شدم. امروز صبح ساعت 8 بیدار شدم :( با سزعت نور رفتم و انگشت هم نزدم :( یعنی چی میشه به نظرتون؟ تا ظهر تو شوک بودم هنوز! ولی فکر اینکه 1ساعت و نیم بیشتر خوابیدم خیلی خوبه!
امروز عصر نرفتم ولی فردا هم میرم. برنامم واسه این هفته یک روز درمیون و هفته دیگه هرروز. تا ان شالله بیان و ما راحت بشیم :/ هرچی که میخواد بشه!!
آقا دستام و انگشتام خیلی درد میکنه،واسه کار زیاد نه؟
امروز عصر نرفتم ولی فردا هم میرم. برنامم واسه این هفته یک روز درمیون و هفته دیگه هرروز. تا ان شالله بیان و ما راحت بشیم :/ هرچی که میخواد بشه!!
آقا دستام و انگشتام خیلی درد میکنه،واسه کار زیاد نه؟
۹۵/۱۱/۱۱