دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

368. خواب نازنینم

دوشنبه, ۴ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۴۰ ب.ظ

بعداز ظهرا خوابم نمیبره یعنی میخوام بخوابما ولی نمیشه هزارتا فکر از بیمارستان میاد تو سرمو تپش قلب میگرم انقدر که قلبم میخواد کنده بشه.. اینجور موقع ها فقط عکسای اینستا گرام که فکرمو از اون استرسا دور میکنه، در عوضش تا شب دیگه خیلی خسته میشم و نمیفهمم کی سرمو گذاشتم رو بالشت و رفتم. چند روزه همسر دیر میومد خونه 10 به بعد خب تازه ما باید شام میخوردیم، سفره بنداز و جمع کن و آشپزخونه دوباره ریخته بهم، ظرف کثیف، چایی و میوه و ...تا کارا تموم میشد نزدیکای 12 میشد دوباره فرداش صبح زود پاشو برو سرکار...این چرخه ادامه داشت تا دیروز صبح که واقعا به زور از خواب پا شدم فقط به این امید که ظهر میام و میخوابممممم!

صبح یکی از تختهای اتاق عملمون خراب شده بود زنگ زدم نمایندشون گفت من بعدازظهر میرسم هستین که؟ گفتم نه شما برید کارتونو انجام بدید من هماهنگیاشو انجام میدم گفت آخه من میخوام سررسید بدم بهتون گفتم آقای مهندس حالا شما بیا، خلاصه با خمیازه های فراوان صبح ما به ظهر رسید...

نهار خوردیم و همسر گفت من میرم اصفهان منم گفتم بهتر راحت میخوابم درم قفل کن و برو، آماده خواب شدم که گوشیم زنگ خورد همسر بود گفت اون جعبه گوشی منو پیدا میکنی الان میام میگیرمش :/ پیدا کردم گذاشتم براش پشت در، گفتم میاد برمیداره دیگه دوباره رفتم خوابیدم ... چند دقیقه بعد زینگگگگگ (صدای آیفون) پاشدم رفتم دم در و اومدم بخوابم.... ربع ساعت بعد گوشیم زنگ خورد مهندس گرامی بود، من بیمارستانم شما کجایین؟ خونه! ااا نمیاین؟ نه!

بعدم شروع کرد توضیح دادن اگه فلان قسمتش باشه باید بفرستین اصفهان، اگه فلان قسمتش باشه باید بره تهران، تخت  قدیمیه بلا بلا بلا بلا.... گفتم چشم شما نگاش کن حالا بعد تصمیم میگیریم :/

نیم ساعت بعد صدای گوشی... خانوم مهندس این از کنترلش بود من درستش کردم براتون ببینید من چقدر خوبم خخخخخخ حالا شما هی برید از جاهای دیگه خرید کنید! گوشی گوشی با آقای فلانی صحبت کنید! یکی از بچه های اتاق عمل تمام کاراشو برام شرح داد و گفتم خب خداروشکر درست شد!

10 دقیقه بعد صدای گوشی... خانوم مهندس نمیاین بیمارستان؟ نه! ااا من براتون سررسید آوردم ! خب بیخیال آقای مهندس... نه اصلا، من باید بهتون بدم آدرس خونتونو بدید 0_0 قشنگ زدم تو پیشونی خودم :/ هی من انکار اون اصرار آخرش آدرس دادم  دیگه البته واسه سر خیابون... پتو پرت کردم و گفتم خواب به تو  نیومده پاشو برو سررسیدتو بگیر ... رفتم و کلی هم اونجا تبلیغشونو برای من کرد و گفت من باید اینارو قبل از سال میدادم ولی خب نمیبینمتون چیکار کنم :) یه کارتون سررسید 95 مونده رو دستم اراده کردم نذارم 96 ها بمونه!

به شخصه اراده شو تحسین میکنم :/

۹۶/۰۲/۰۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">