دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

از اون شباست که حالم خوشه! خوش ها..... خیلی وقت بود اینقدر خوب نبودم...

اول اینکه آزمایشگاه پس از پشت سر گذاشتن 9 تا دستگاه خراب اونم پشت  هم بالاخره روی آرامش دید و منم کلی چیز یاد گرفتم و یاد گرفتم چطور مستقل بشم درمورد دستگاههای اونجا و هم ترسم ریخت و هم خیلی چیزا دستم اومد...

دوم اینکه زندگی کارآموز داشتن از چیزی که فکرشو میکردم خیلی بهتره، تنوع و هیجان کارم رفته بالا و وقتی ذوق زدگیشونو تو یادگیری میبینم خیلییی احساس مفید بودن میکنم. مخصوصا که مدام ازشون میشنوم که: چقد شما فعالید، چقد امروز خوب بود، همکلاسی هامون تو شیراز و اصفهان و فلان و فلان رفتن همش علافن کسی چیزی بهشون یاد نمیده! امروزم که یکیشون میگفت ما هرچی آشنا و فامیل تو بیمارستان داریم خیلی از شما تعریف میکنن میگن اخلاقتون عالیه(آیکون وای من چقدر خوشبختم)

سومیش که از همه مهم تره باشگاهه! بلهههه من میرم باشگاه، خیلی وقت بود احساس پوچی و یک تیکه گوشت بودن میکردم. فقط بخور و بخواب... هرروز فقط فیلم میدیدم و تو این فیلما میدیدم که خانوما هرروز صبح یه هندزفری میذارن تو گوششون و میدو ان، قشنگ بهشون حسرت میخوردم. چقد التماس همسر کنم یه پیاده روی کنیم اونم هفته ای 1 شب به زور... از اینکه عرقم درنمیومد حرصم درامده بود.یک بارم مامان پشت تلفن وقتی خودش تو راه باشگاه بود خیلی ملایم بهم گفت نمیخوای یه باشگاهی جایی بری!!! از اون ملایما که خودم تا تهشو خوندم.این شد که ما باشگاه برو شدیم اونم چی پیلاتس! سخته هااااا حرکتا سنگین ولی کیف میکنی از سر و کلت عرق میریزه و تک تک عضلاتت به تکاپو میفتن.از هفته اولش بهتون نمیگم که یه تو خواب چرخیدن با درد تمامی عضلات همراه بود.دیگه چه برسه به بلند شدن و نشستن و راه رفتن و پارچ آب برداشتن خخخخخ ولی از هفته دوم به بعد خیلی بهتر شد :) امروز دیگه عالی بود تقریبا بیشتر حرکات میزدم و مربی هم هی میگفت مرسی! مرسی! یه بارم گفت یاد بگیرین تازه اومده :) آخر سر که رفتم ازش خداحافظی کنم و خسته نباشید بگم گفت شما قبلا جایی کار کردید؟ گفتم نه همینجوری تیکه تیکه ایروبیک!

وای از ذوق دارم میمیرم. چقد خوبم من الان. البته خیلی خسته ام ولی همسرجان تو راهه بیاد برسه خونه با خیال راحت میخوابم.... خدایا شکرت...

دوستتون دارم دوستای گلم.

خانوم مهندس
۱۱ مرداد ۹۶ ، ۲۳:۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳ نظر

این روزها من حس و حال رئیس بودن دارم. هر روز یک یا دونفر هستن که عین جوجه اردک دنبال منن از این طرف به اون طرف! متولد ۷۶ و ۷۴!!! خیلی جوجه ان خدایی... باید ساعتاشونو یادداشت کنم زودتر تموم بشه برن پی کارشون. البته یه خوبی هایی هم داره مثلا تا اون ور بیمارستان رفتی وسط کار میبینی یه پیچ گوشتی یادت رفته بعد به یکیشون میگی برو از تو اتاق بیارش اونم با سر میره! و به قول هم اتاقی جانم که میگه نمیدونی با چه شوق وصف ناشدنی اومد پیچ گوشتی برد😂😂😂 یا میخوای یه وسیله رو جابه جا کنی میری کنار وایمیستی برات میکشنش بیرون😊 یا از همه مهم تر وقتایی که زورت نمیرسه یه پیچ باز کنی لازم نیست بدویی بری دنبال تاسیسات نازشونو بکشی!! تو سه سوت باز میشه😊😊 بدجنسی از تک تک کلماتم میبارید نه؟؟ قسمت خنده دارش اینه که وقتایی که تو اتاقیم هم یه کتاب میذارم جلوشون میگم بشینید بخونید😆

حالا جدایی از این رئیس بازیا تو آزمایشگاهمون گرفتار شدم. مسئول آزمایشگاه و چند نفر با چندتا با سابقه آزمایشگاه چپ افتادن... یعنی بدا. حالا بدبختیاش واسه منه. هر چی فکر کنین تو آزمایشگاه هست خرابه. از یه طرف مدیر رفته به یکی از اون باسابقه ها گفته تو از قصد دستگاهها رو خراب میکنی و چون اون خیلییییی تجربه داره و من از اول خیلی بهش وابسته بودم حالا که خودشو کشیده کنار گیر کردم و دوم اینکه چندتا اتفاق مشکوکم افتاده که باید سر فرصت بنویسم. دعا کنید این روزها بگذره!!

خانوم مهندس
۰۴ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۱۱ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲ نظر

سلامممم خانوم مهندس پرمشغله بالاخره اومد

البته پرمشغله دروغه چون بعدازظهرا همش یا دارم فیلم میبینم یا تو اینستاگرامم. پس حق دارین منو دعوا کنید دلایلم قابل توجیه نیست...

این روزها همش درحال بدو بدو بودم، شنبه کلاس آموزش برای پرسنل گذاشتم که برعکس انتظارم نیروهای جدید نیومدن و همه قدیمیا بودن پس نتیجه مطلوب نگرفتم ازش و اینکه برام کارآموز اومده اونم ۲ تا پسر‌‌‌ .... حالا من چیکار کنم با اینا؟؟ یکیشون از امروز اومد البته صبح اول وقت نامه معرفیشو دیدم تو کارتابلم که از معاونت زده بودن و دومی داره با اشنا بازی میاد و نمیدونم مسئولیتشو کی قراره قبول بکنه؟؟؟ هم حس خوبیه میشه رئیس بازی درآورد هم اینکه حس بدیه نکنه فکر کنن من هیچی حالیم نیست؟ یا کارم الکیه؟ یا هرچیز دیگه ای؟

این که امروز اومد کاردانی خونده حساب کردم دیدم ۱۹ سالشه😂😂😂 و تو کاردانی درسا خیلیییی کاربردی تر از کارشناسیه اونم وقتی هنرستان رفتی. حتما یه چیزایی بهتر بلده که میشه ازش یاد گرفت. البته شدیدا قصد ادامه تحصیل داره واسه کارشناسی و ارشد بعدم سربازی میشه ۶ سال بعد پس نمیتونه زیر آب منو بزنه.دومی کارشناسی و ترم ۶ اونم حداقل یه سال دیگه دانشگاه داره و خوبه!!! 

شاید چون تاحالا تجربشو نداشتم یه کم واسم عجیبه بیمارستانای اصفهان که همه هرسال چندتا کارآموز دارن.نمیدونم.

خلاصه آموزشاتم روز اول کاراموز داشتم جابه جایی ۲ تا میز بیش از ۵ بار دور تا دور اتاقه، تا تونستیم اتاق یه جوری بچینیم که جا واسه نشستن دو نفر حداقل پشت میز کارگاه باشه‌.😆 خب اینم جزئی از کاره آشنایی با واحد تجهیزات پزشکی! واسم دعا کنید 

طبق معمول قول میدم دختر خوبی بشم...

خانوم مهندس
۰۱ مرداد ۹۶ ، ۲۱:۵۹ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ نظر