دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

۳ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است

خانوم مهندس
۲۶ دی ۹۷ ، ۱۲:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸ نظر

امروز دختر ۲ ساعت گذاشتم پیش باباش رفتم ارایشگاه موهامو رنگ کنم. شیرم براش گذاشته بودم تو شیشه. وقتی اومدم قیافه باباشو باید میدیدین دود از کله اش بلند میشد و به شدت کلافه و عصبی بود. من که میرفتم دلسا خواب بود ولی خب بیدار شده بود کلی جیغ و گریه و در عین گرسنگی شیشه رو پس میزده. لباسشم کثیف کرده بود باباش اومده عوضش شده در حین عوض کردن جیش کرده بود😂😂😂 

یعنی دخترم سنگ تموم گذاشته بود واسه بابایی. من که رسیدم یهو آروم شد لباساشو تنش کردم یه کم چرخوندمش آروم شد باباش که رفت سرکار شیر خورد و خوابید هنوزم خوابه‌ .. حالا اینا به کنار ۱ ماه دیگه از مرخصی من مونده چیکارش کنیم این خانوم که فقط پیش مامانش ارومه😥

خانوم مهندس
۲۵ دی ۹۷ ، ۱۸:۳۷ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱ نظر

دلسا تو گهوارش خوابیده

غذا روی گاز داره قل میخوره

من وایسادم پشت پنجره بزرگ تراسمون و دارم دونه های برف نگاه میکنم

حیف که نمیتونم قهوه بخورم

پی نوشت: فقط ۱ ماه و چند روز از مرخصی ام مونده و دارم نهایت استفاده رو میکن

پی نوشت ۲: قهوه که میخورم به طرز عجیبی دلسا بد خواب میشه چون شیر خودمو میخوره. شایدم من توهم میزنم ولی دیگه به امتحان کردنش نمی ارزه.

خانوم مهندس
۱۹ دی ۹۷ ، ۱۲:۱۰ موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲ نظر