40.غار تنهایی
امروز کلا تو غار تنهایی خودم بودم. تا ساعت ده از تو اتاقم بیرون نیومدم.حوصله دیدن کسیو نداشتم. بعدش به خودم اومدم و گفتم نباید اینقد زود کم بیارم معلوم نیست دیگه چه اتفاقایی قراره واسم بیفته. رفتم از غارم بیرون ....
چندتا دستگاه جنین یاب قراره بخریم واسه بیمارستان دیروز از طریق گروه واتس آپی که با همکارام داریم فهمیدم که شرکتش یه طرح تخفیف گذاشته یعنی قدیمارو بدیم و جدیدا رو با 30 درصد تخفیف بگیریم. صبح که زنگ زدم فهمیدم قیمتاشم کلا 50 تومن کم کرده :) یعد که از غارم دراومدم رفتم زایشگاه دیدم اونایی که کار میکنه که هیچی 4 تا داریم مال عهد بوق و خیلی وقته اسقاط شدن دقیقا مال همون شرکت. به کارپردازمون که گفتم چشماش برق د فکر نمیکرد منم از این کارا بلد باشم. رفتیم پیش مدیر امور مالی گفت سرم شلوغه (این آقا خیلی سعی کرد من نیام سرکار یک ماه نذاشت من قرارداد ببندم ) ولی بعدا بهش گفته بودن استقبال کرده بود. حالا ببینیم چی میشه........................
حقوقمو هنوز ندادن فردا میخوام زنگ بزنم بگم اگه نمیدی من منتظر نباشم.... مانتو میخوام. احتمالا پنج شنبه میریم اصفهان که کارامونو بکنیم . دلم میخواست این دفعه با پول خودم برم خرید که خیلی اذیتم کردن.
برم 4 کیلو بادمجون سرخ کنم بسته بندی کنم بذارم فریزر یه مدت راحت باشم.