44. یه حس خوب
اگه خانم باشید میدونید که به راه عالی واسه عوض شدن حال و هوا آرایشگاه رفتنه. امروز قرار بود ساعت سه و نیم برم. صبح یک ساعت زودتر پاشدم دوش گرفتم که موهام تمیز باشه بعد رفتم سرکار مثل روزای قبل همه چی آروم بود و خبری نبود. واسه خودم یه کم تو اتاق بودم یه کم میرفتم بیرون کلا از لحظات بیکاریم لذت میبردم آقای ق رو دیدم گفت همه چی آرومه؟ گفتم آره خداروشکر ....... و چند لحظه بعد پشت سرهم منو پیج کردن هرجا که فکرشو بکنید حتی نمیرسیدم برم دوباره پیجم میکردن یه اوضاعی بود که نگو . تو دلم گفتم چه چشمای شوری داره این آقای ق...
همسر زنگ زد ظهر خونه مامانم ایناییم . یه قضیه ای واسم سوال شده. تو این دوسال که من عروس این خانواده ام تا حالا مارو واسه نهار نگفتن که بریم خونشون حتی جمعه ها موارد خیلی نادری بوده. از وقتی من میرم سرکار تقریبا همش مارو واسه نهار میگن اونم تو هفته وقتی هم میریم یعنی همسر میاد دنبال منو میریم سفره پهنه همه دورش نشستن و تا ما میرسیم غر میزنن که مردیم از گشنگی چرا اینقد دیر میاید؟ 0_0 خب درک اینکه من تا 2 سرکارم اینقد سخته؟؟؟؟؟؟؟ حالا حرف زیاده بماند.... الان مادرشوهر و خواهر شوهر بهم تک زدن یعنی چی؟ من این حرکتو نمیفهمم؟ کارم دارن؟ احوالم میپرسن یا فقط میخوان بدونم زنده ام یا مرده؟
چندتا از وسایلمون باید 7 ماه پیش کالیبره میشدن و متاسفانه نشده بودن و این توی اعتبار بخشی خیلی امتیاز منفی میشه واسه بیمارستان.بعد از یک ماه پیگیری امروز قرار شد که بیان اونم ساعت 3 :( زنگ زدم به آرایشگر گرام که من شنبه میام کلی هم خورد توپرم و همسرهم کلی بهم غر زد آخه اضافه کار بهم نمیدن و من مجبورم اونجا باشم. واسه خودم مهم نیست خدایی ساعتی که قراره تو خونه تنها باشم میرم یه کار مفید میکنم تا الانشم واسه پول کار نکردم. خلاصه که رفتم و اون آقای مهندس خیلی مرد خوبی بود کلی درمورد کار و پیشرفت تو کار برام حرف زد و اینکه اون نفر قبلی چه آدم زرنگ و موزماری بوده. چه میدونم والا.ولی خوبیش این بود که 5 کارش تموم شد و دیدم ااا چقد هنوز وقت هست زنگ زدم آرایشگاه و گفت بیا و الان یه خانوم مهندس تمیز و خوشگل با موهای عسلی نشسته اینجا :))))))))) وای چقد خوشحالم حداقل یه ذره شبیه ازدواج کرده ها میشم ولی مطمئنم بازم نه. دیدین تازه عروسا چقد از قیافشون معلومه تازه عروسن من حسرت به دلم موند یه بار اونجوری نشدم همش عین این بچه هام :(
امروز یه دستگاه قند خون واسه یکی از بخشا بردم بعد رو خودمون امتحان کردیم . یعنی من گفتم همین الان یه تیکه کیک خوردم بالا میزنه. همه گفتن نه ما صبحانه نخوردیم داریم غش میکنیم بیا از ما بگیر از یکی دونفر خانوم و آقا گرفتیم . همه 85 ، 92، 78 این حدودا بودن (80-120 نرمال) بعد با اصرار زیاد از منم گرفتن اول این که اصلا از تو دستم خون نمیومد اینقد فشار دادم که تا یه ربع سوزن سوزن میشد بعدم قندم 69 بود :( خیلی پایینه چرا اینقد ضعیف شدم همینجوری هم وزنم داره میاد پایین. نمیدونم چیکار کنم یعنی همه موندن دیدن قندم پایینه تازه همون لحظه کیک خورده بودم.
حقوقم هنوز ندادننننننننننننن همسر هم باز رفته تو فاز قهر و دعوا و بی حوصلگی شدید نمیدونم چرا اینقد الکی میناله؟حالا هیچی هم نشده مثلا شب خوب نخوابیده دیگه از صبح عصبانیه تاشب حرصمو درمیاره با این کارش. موقع رانندگی هم خیلی تند و بد میره همش فحشای بد میده (خوشم نمیاددددددددد) هرلحظه ممکن تصادف کنه. چقد یعضیا بد بار اومدن همش طلبکارن خوب یه کم صبر داشته باش نمیمیری که.