79.بهم برخورده
امروز رفتیم دیدن پدرشوهر، خواهرشوهر نه جواب سلاممو داد نه خداحافظ. انگار من یه گاوم نه زن برادرش... خیلی بهم برخورده.ناراحتم. عصبانی ام. واسه اولین بار میخوام زنگ بزنم به مامانم بد خانواده شوهرمو بگم و باهاش درد و دل کنم. بگم دیگه حق نداری به خواهرشوهر بیشعور من زنگ بزنی آخر هفته ها ببریش خونه. هرچی هم میخواد براش بخری. هروقتم اس داد براش جارو برقی و هزارتا چیز ببری. اونم بیاد اینجا جواب سلام دخترتم نده ....خیلی ناراحتم خیلی صبر کردم تا همسر بره بخوابه من بیام بنویسم ، یه ذره اشکام بیاد راحت بشم. دوستام هروقت از خانواده شوهرشون چیزی میبینن زنگ میزنن ماماناشون. ماماناشونم زنگ میزنن خونه شوهرشون گله که ما دختر دادیم بهتون که شما این رفتار کنید!!! بعد اونا عروسشونو میذارن رو سرشون.
من تا حالا اینطوری نبودم ولی از این به بعد میشم. لیاقت عروس خوب داشتن ندارن. بهم برخورده..............
بیشتر از همه از خوبیهایی که پدر و مادرم براش کردن ناراحتم، به روی خودشم نمیاره اگه بابای من نبود الان خوابگاه نداشت..... بی چشم و رو .
فردا میره گورشو گم میکنه خداروشکر.
فردا صبح زنگ میزنم به مامانم.... حتماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا