129. دلگیرم
دلگیرم از همه، از تنهایی که همه جا همراهمه، از بیمارستان که همیشه دارم توش میدوم و همه به من میگن خوش به حالت چقد بیکاری :/ امروز ساعت 3 اومدم خونه. از مدیری که میبینه من یک ساعت منتظرم در اتاقش تا حرفاش تموم بشه بعد روشو میکنه اونطرف و میره. از همسری که همیشه بی پوله.... همیشه اعصابش خورده.همیشه بد رانندگی میکنه. امروز رفت اصفهان و اس داد تصادف کردم ماشین داغون شد. کی میدونه من چی کشیدم تا شمارشو گرفتم و صداشو شنیدم..نفس کشیدن یادم رفت تا زمانی صداشو شنیدم تا وقتی فهمیدم تو شهر تصادف کرده نه تو جاده. راستش حقشه خیلی بد رانندگی میکنه.یه خانوم هم بهش زده.... دیگه باید فاتحه رانندگی کردن بخونم.
دلم گرفته از برادری که اصلا انگار نه انگار من هستم. رفته ماه عسل مشهد تولدشم هست. وقتی زنگ زدم اینقد مسخره جوابمو داد که پشیمون شدم. دفعه اولش نیست همیشه حوصلمو نداشته.
حتی دلگیرم از دوستای وبلاگیم که آدرسشونو عوض کردن یا وبلاگشونو رمز دار ولی من جزو دوستاشون نبودم.
تنهام هم تو محل کار هم تو خونه...... چرا من باید بگم کاش کارپردازمون و مهندس آی تی زن بودن اونوقت چقد دوستای خوبی داشتم.
دلم میگیره وقتی ازم میپرسن قراره ولنتاین عروسک بگیری دیگه . هههههه
خیلی امروز روز بدی بود.