187. خیلی بده
دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۵۳ ب.ظ
به شدت ناراحتم. آقا شب اومده خوش و خندون بعد از اونهمه اذیت کردن من. داشتم ظرف میشستم چون سلام داد جوابشو دادم. یه کم اومد پیشم الکی لبخند زدم یه چیزی پرسید جوابشو دادم. ولی مطلقا به روی خودش نیاورد یه معذرت خواهی باید بکنه. فقط برای اینکه مطمن بشم و به روشم بیارم پرسیدم حالا چرا اعصابت خورد بود؟ یه کم فکر کرد و راحت شونه انداخت بالا که همینجوری بی دلیل. یعنی جیگرم آتیش گرفت اروم تکرار کردم همینجوری بی دلیل!
سردردم به هیچ عنوان کم نشده. اشکم همینجوری قاطیشه بعد آقا واسه خودش غذا کشیده و میخوره و با تعجب منو نگا میکنه. تا وقتی که عین آدم معذرت خواهی نکنه امکان نداره باهاش خوب بشم. الانم اومدم تو اتاق بخوابم مزاحم نود دیدنشون نشم.
واقعا به روی خودشم نمیاره تازه معلومه طلبکارم هست چرا ناراحتم.
۹۵/۰۲/۰۶