دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

201. پت و مت بازی

پنجشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۴۷ ب.ظ

امروز کلا در حال پت و مت بازی بودیم. رفتم اورژانس باتری یه دستگاه گذاشتم واسه تست نمودارشو بگیرم. نزدیک دوساعت طول میکشه. خودمم هی میرفتم و میومدم بعدش که تموم شده آلارم صوتی داده پرسنلم دیدن من نیستم خاموشش کردن. من رفتم تو اتاق دیدم خاموشه وا رفتم شانسم رییس هم رفته بود جایی همون موقع اومد . منم عین این شوکه ها هی از بچه میپرسدم تو خاموشش کردی میگفت نه. دوباره از اون یکی میگفت نه. یکیشون خیلی بامزه گفت خب صدا میداد توام نبودی 0ـ0 رییس همون لحظه رسید مرده بود از خنده یهو گفت توام خاموشش کردی راحت ....رییس گفت طوری نیست برو شنبه بیا از اول الان دیگه نمیشه.

مدیر گفت برو تو انبار یه سری وسیله پیدا کردن (یعنی چی پیدا کردن) ببین جریانشون چیه.انباردار قبلی بازنشست شده و اون آخرا دیگه به هیچ وجه وسیله نمیداد حتی اگه واجب بود برای اینکه کار خودش راه بیفته (یعنی خنده دار بودا) منو که میدید دیگه رسما داد میزد خخخخ از دستم شاکی بود چون میرفتم واسه خودم میگشتم بعد میگفتم بذار برم تو بخش امتحان کنم ببینم اصلا همینه یا نه. بعد بخش میگفت بذار باشه ما بعدا تو درخواستهامون مینویسیم .که معمولا یادشون میرفت. یه اوضاعی ها. قبل عیدم به بهانه انبار گردانی چشم دیدن منو نداشت. کلا خنده دار بود. حالا رفتیم تو یه اتاق تقریبا مخفی تو انبار که تاحالا نرفته بودم. چه چیزایی توش بود یه عالمه لوازم یدکی که ما هی میخریدیم. یه عالمه فلاپی نو که از تو قابش درنیومده بودن(خدا میدونه مال چندین سال پیش) یه سری وسایل فشارسنج. یه سری وسیله که هرچی فکر کردیم نفهمیدیم چیه و یه دستگاه الکتروکوتر که الان قیمتش 12 میلیون و ما بشدت احتیاج داشتیم. یه دستگاه نوار قلبم بود که سال 89 رفته بود تعمیرو اومده بوده و مال هر بخشی بوده یادشون رفته بوده اصلا این دستگاه داشتن.اون موقع که منو نداشتن اینقد بدو بدو کنم واسه کاراشون.یه چند جفت کفشم بود که خیلی خندیدم وقتی دیدمشون از این قدیمیا. انبار دار میگفت ببین اگه به شماره پات میخوره بردار :) خودش یه موزه بود . واقعا چقدر تو این اداره ها داره اسراف میشه خدا میدونه. تازه اینجا که یه جای خیلی پرت و کوچیک زیر پونز نقشه است. خدا به داد اون جاهای گندش برسه. در نهایت انبار دار میگه ما داشتیم اینارو میریختیم دور ها :/ گفتم نه توروخدا من خیلی چیزاشو میخوام.

یه نفر هست که شرکت تعمیراتی داره و ما یه سری وسایلمونو واسه تعمیر میفرستیم پیشش. نمایندگی یه چیزایی هم داره مثل ماساژور. همکارمون برای مادرش میخواست و من بهش زنگ زدم گفت باشه.شمارشم دادم به همکارم.امروز مرکز پیجم کردن میگه اول زنگ بزن جراحی مردان بعدم یکی به اسم آقای ش خیلی دنبالت میگشت. تعجب کردم به خودم زنگ نزده. زنگش که زدم گفتم سلام فلانی ام یهو گفت. خانوم براتی خودشه یادداشت کن شمارشو دیگه اینقد دنبالش نگردیم 09...... اصلا انگار نه انگار من پشت خطم اینقد که شمارم مهم بود خودم نبودم 0ـ0

رفتم ببینم جراحی مردان چیکارم داره نگو باد اومده تمام برگه هامو زده بیرون اتاق خدمه میگفت ما هی مینداختیم تو دوباره باد میزده بیرون (پنجره تا آخر باز بوده) در اتاق باز کردم دیدم وایییییی هرچی رو برد و میز بوده کف اتاقه. با ناله داشتم برگه هامو میزدم به برد یه همراه مریض اومده میگه همه برگه هات ریختن بیرون ما دوبار ریختیم تو (بنده خدا) حالا کاشکی چیزی گم نشده باشه.

۹۵/۰۲/۳۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۲)

مادر منم ی زمانی مدیر ی آزمایشگاهی بودن، کلی وسیله مسیله توی آزمایشگاه و انباری شون بود که هیچ استفاده ای ازشون نمیشد و فقط خاک میخوردن!
پس شماره تون اینه: 09......... :))
پاسخ:
خدابیامرزتشون. پس همه جا وضع همینه :)
:)

من همچین جایی رو نیاز دارم. ما همچین انباری نداریم ولی زیادی حساب و کتاب ها دقیقند.

پاسخ:
اگه قرار بود اونجا مثل ایتجا باشه که دیگه اینهمه فرق نداشتیم :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">