233. اختلالات خواب
امشب اصلا خوابم نمیاد عجیبه :) حس خوبی دارم. دیشب تا صبح استرس یه کار داشتم و تا صبح کابوس میدیدم برم بیمارستان مدیر باهام دعوا میکنه. صبح که رفتم دیدم نه خبری نیست بعضی موقع ها بیخود فکروخیال میکنم واسه خودم :) شیرینی عروسی دختر مدیر هم خوردیم.
همسری امشب عصبانی اومد خونه، یه اتوبوس هم زده بود در خونه نمیشد ماشین بیاره تو.رفت رانندشو پیدا کنه، راننده هم پررو بوده و با اونم دعواش شد گویا.خلاصه که اعصاب نداشت زود رفت خوابید ولی من خیلی پرانرژی ام هنوز :/
چهار قسمت سریال آشنایی با مادر دیدم. الان آخرای فصل 2ام. خداروشکر 9 فصل و من حالا حالا ها سرم گرمه.والا اگه ایناهم نبودن من بقیه روزم باید میرفتم بیمارستان چیکار میکردم تنها تو خونه. الانم که تابستون همسر معمولا تا 10 شب سرکاره.کار خونه هم با غذا درست کردن روزی 2 ساعت بقیشم باید یه جوری پر کرد دیگه.
امشب تو برنامه اکسیر داشت از اختلالات خواب میگفت همسر تو اوج اعصاب خوردی غش کرده بود از خنده میگفت بیا تو رو میگه.حالا اختلال این بود که طرف تو ساعات اولیه خوابش حرف های الکی میزنه (چرت و پرت) بعد ازش سوالم بکنی جوابم میده. دقیقا منم :/ البته گفت چیزی نیست به خاطر فعالیت های روزانه است. ولی خندیدم ها. معمولا همسر چند ساعت بعد من میخوابه تفریحشم خندیدن به حرفای منه. وقتی هم میاد بخوابه یه چیزی الکی میپرسه منم با اینکه خوابم یه چیزی جواب میدم. هرروز صبحم میپرسه واقعا دیشب خواب بودی؟
تو خوابگاهم مراسم داشتم سر این تو خواب حرف زدن. به خاطر سن کم و دوری از خانواده و فشار و استرس درس و پروژه ها هرچی به طرف آخر ترم میرفتیم حرف زدنهای من بیشتر میشد. بچه ها هم همه شب بیدار. من مثل مرغا سر شب میخوابیدم با سر و صدا و نور هم مشکلی نداشتم.اونجا هم بساط شادی دوستان فراهم میکردم. آخریا یه جوری میشد میگفتن عین رادیو تا صبح مشغولی. مثل الان نبود تو اوج آرامش تو خونه خودم با همسرم دارم زندگی میکنم. بدبختی هایی میکشیدیم. خداروشکر تموم شد.
من برم بخوابم دیگه.شب بخیررر