241.راننده آمبولانس
عااااقاااااا یه چیز خیلی الکی منو ناراحت کرده، البته ناراحتی فقط تو دلمه ولی خب به شما نگم به کی بگم؟
امروز تو امور مالی راننده آمبولانس دیدم ،گفت آمبولانس جدید گرفتن بیا ببینش. بعد گفت مانومتر اکسیژن آمبولانس نشتی داره. گفتم به تاسیسات بگو گفت تاسیسات گفته به خانوم مهندس بگو :/ (این کار من نیست به هیچ عنوان، من یه پیچشم نمیتونم باز کنم. همه جا کار تاسیسات ولی اینجا همش میندازن گردن من) بعد راننده ادامه داد اون خانوم مهندس قبلی که بود هروقت بهش زنگ میزدم میومد :/
حس بدی بهم دست داد همش به خودم میگم اون موقع باید جواب میدادم " آخه کی شما به من گفتی و من نیومدم؟" ولی متاسفانه هیچی نگفتم. این چه حرفی بود زد آخه.
البته بعدش که خواستم برم آمبولانس ببینم تو راهرو منو دید و سوئیچ داد به من 0_0 گفت برو تا من بیام. وقتی هم اومد برام بیسکوئیت آورده بود گفت به نیت شما آوردم. تا اتاق راننده ها میخواستیم بریم در جلو آمبولانس باز کرد و گفت بفرما منم سوار شدم و عین این بچه ها ذوق زده آمبولانس سواری کردم. اونجا هم هرچی سعی کردم یک دقیقه بره بیرون من با آمبولانس عکس بگیرم نشد :/
الکی ناراحتم مگه نه؟ حرفش مهم نیست مگه نه؟
ادم ناراحت میشه خوب بعضی وقتا
خوب اگه شما هروقت بهتون گفتن رفتی و بعد یه همچین حرفی زده زیاد درست نبوده
ولی خوب شایدم منظورش چیز دیگه ای بوده یا اصن منظوری نداشته یا فرضا این حرفو زده بعد خودش تو ذهنش دو دوتا چهارتا کرده دیده خوب این خانم مهندسم همیشه میاد دیگه چرا این حرفو زدم
خلاصه که عادیه و به امید خدا شما اگر روی نکات مثبت امروز تمرکز کنی(که البته کردین) بعد چند روز کلا یادتون میره این قسمت تلخشو