244.اندر احوالات این 2 روز تعطیلی
از پنج شنبه ظهر که از سرکار اومدم هیچ جا نرفتم. فقط دیروز رفتم ترمینال یه بسته که مال بیمارستان بود و به اسم من اومده بود گرفتم. چون قیمتش 13 میلیون بود فکر کردم زودتر بگیرمش بهتره تا 2 روز تو ترمینال زیر دست و پا باشه :/
یه خونه تکونی نصفه نیمه داشتیم. لباسای سرکارم رو شستم و اتو کردم، مربای زردآلو درست کردم و به اتفاق همسر جان سریال دندون طلا رو دیدیم که من اصلا دوست نداشتم :/
مثلا تو تایم استراحت بین کارا همسر یه قسمتشو میذاشت.10 دقیقه بعدش من بلند میشدم میرفتم غذا درست میکردم، ظرف میشستم.خونه رو مرتب میکردم هر وقتم رد میشدم یه نگاه به تلویزیون مینداختم.بعد همسر میگفت قسمت بعدشم ببینیم و من میگفتم باشه! دوباره من لباس اتو میکردم ،گردگیری میکردم،ظرفا رو جمع میکردم.بازم هروقت رد میشدم یه نگاه به تلویزیون مینداختم.باز همسر میگفت یه قسمت دیگه هم ببینیم من میگفتم نه دیگه پاشو بقیه کارهارو بکنیم.
این جوری روزهای تعطیل خودمان را گذراندیم.
هفته دیگه جمعه تولد همسر جان، خانوم شهردار گفت یه تور دوروزه واسه پنج شنبه و جمعه هفته دیگه هست همین طرفای خودمون من اسم شما هم نوشتم :) منم ذوق زده به همسر گفتم با اینکه دلش میخواد تو خونه بخوابه گفت باشه، تا اون روز نظرش عوض نشه صلوات :/