281. دستپخت همسر
شنبه, ۳ مهر ۱۳۹۵، ۰۱:۱۷ ب.ظ
دیشب میخواستم واسه نهار امروز ماکارونی درست کنم همسر جان فرمودن، نه من میخوام غذا درست کنم. اصرار ماهم بی فایده بود خیلی شیک منو از آشپزخونم انداخت بیرون تا غذا درست کنه.
1. دسته خرد کنم شکست
2. سیرشو من خرد کردم
3. نصف غذا رو سوزوند ولی گفت اشکال نداره
4. امروز پیام داده نهار چی بگیرم مهمون من :/
گویا مزش طوری شده که قابل خوردن نیست. نمیدونم منظورش چیه ولی گفتم نریزش دور تا بیام ببینم اون همه گوشت و سیب زمینی و پیاز و گوجه رو چیکار کردی که قابل خوردن نیست؟؟
نتیجه رو به آخر پست اضافه میکنم.
پی نوشت 1: اتیکتمو گم کردم دعا کنید پیدا بشه :(
پی نوشت 2: دو تا همکار گوگولی باهم ازدواج کردن، اینقد تصورشون کنارهم بامزه است که هی من براشون ذوق میکنم :)
1. دسته خرد کنم شکست
2. سیرشو من خرد کردم
3. نصف غذا رو سوزوند ولی گفت اشکال نداره
4. امروز پیام داده نهار چی بگیرم مهمون من :/
گویا مزش طوری شده که قابل خوردن نیست. نمیدونم منظورش چیه ولی گفتم نریزش دور تا بیام ببینم اون همه گوشت و سیب زمینی و پیاز و گوجه رو چیکار کردی که قابل خوردن نیست؟؟
نتیجه رو به آخر پست اضافه میکنم.
پی نوشت 1: اتیکتمو گم کردم دعا کنید پیدا بشه :(
پی نوشت 2: دو تا همکار گوگولی باهم ازدواج کردن، اینقد تصورشون کنارهم بامزه است که هی من براشون ذوق میکنم :)
۹۵/۰۷/۰۳