287.بازم خواب عجیب
سه شنبه, ۱۳ مهر ۱۳۹۵، ۱۱:۰۱ ق.ظ
دیشب یه خواب خیلی خوب دیدم. نمیدونم چون فکرم درگیر این موضوع از این خوابها میبینم یا اگه بهش فکرم نمیکردم هم باز خواب میدیدم؟؟
خواب دیدم تو یه مکانیم که انگار قراره تازه افتتاح بشه مثل درمانگاه. منم دارم کاراشو میکنم همسر هم هست. نماینده مجلسمون هم که دکتر رایولوژی بیمارستان خودمون بوده ، هم هست. همین الانم دو روز تو هفته میاد سونوگرافی و کارای بیمارستان انجام میده. بالاخره که دکترم بود و داشت یه داستگاه سونوگرافی جدید تست میکرد. کم پیش میاد سرش خلوت باشه. همسر گفت دکتر منو یه سونو میکنی گفت بیا بخواب. بعدش من گفتم دکتر میشه منم سونو کنید شاید کیست داشته باشم. گفت بیا بخواب تا شکم منو دید انگار ترسید گفت این خطای قرمز چیه؟ گفتم حتما جای شلوارمه. یه کم بعد با یه ذوقی شوهرمو با اسم کوچیک صدا کرد و گفت بچه، بچه! دارم میبینمش. من غرق شدم تو خوشبختی!!
نمیدونم چی شد که تو خواب یه ظرف خرما جلوم بود از این خرماهای زرد که نرم و خوشمزه ان. با حوصله داشتم هسته هاشونو درمیاوردم و همش به همسر میگفتم از این به بعد از این خرما ها بگیریم من خیلی دوست دارم!!!!
امروز صبح رفتم تو اتاق دوستان یه ظرف خرما رو میز بود از همونا که تو خوابم بود ^_^ یکی از همکارای اهوازی برامون آورده بود.اینقدر خوشحال شدم انگار دنیا رو بهم دادن.
یعنی میشه؟
خواب دیدم تو یه مکانیم که انگار قراره تازه افتتاح بشه مثل درمانگاه. منم دارم کاراشو میکنم همسر هم هست. نماینده مجلسمون هم که دکتر رایولوژی بیمارستان خودمون بوده ، هم هست. همین الانم دو روز تو هفته میاد سونوگرافی و کارای بیمارستان انجام میده. بالاخره که دکترم بود و داشت یه داستگاه سونوگرافی جدید تست میکرد. کم پیش میاد سرش خلوت باشه. همسر گفت دکتر منو یه سونو میکنی گفت بیا بخواب. بعدش من گفتم دکتر میشه منم سونو کنید شاید کیست داشته باشم. گفت بیا بخواب تا شکم منو دید انگار ترسید گفت این خطای قرمز چیه؟ گفتم حتما جای شلوارمه. یه کم بعد با یه ذوقی شوهرمو با اسم کوچیک صدا کرد و گفت بچه، بچه! دارم میبینمش. من غرق شدم تو خوشبختی!!
نمیدونم چی شد که تو خواب یه ظرف خرما جلوم بود از این خرماهای زرد که نرم و خوشمزه ان. با حوصله داشتم هسته هاشونو درمیاوردم و همش به همسر میگفتم از این به بعد از این خرما ها بگیریم من خیلی دوست دارم!!!!
امروز صبح رفتم تو اتاق دوستان یه ظرف خرما رو میز بود از همونا که تو خوابم بود ^_^ یکی از همکارای اهوازی برامون آورده بود.اینقدر خوشحال شدم انگار دنیا رو بهم دادن.
یعنی میشه؟
۹۵/۰۷/۱۳