324. جشن عقد1
خب ایندفعه نسبت به دفعه قبلی که ما رفته بودیم یه عضو جدید بهمون اضافه شده بود(نی نی) که البته با اینکه دنیا نیومده حضورش خیلی پررنگ بود. یادتون اولش حسودیم شد؟ وقتی اونجا بودم اصلا حس حسادت نداشتم. خوشحال بودم که حسادت نمیکنم بیشتر ذوق زده ام تا دنیا بیاد.
جشن عقد تو یه شهر دیگه بود 1ساعت و نیم با ما فاصله داشت. مامان و بابام چون باید لباس عروس خانوم (لباسش فوق العاده بود) و شیرینی هارو میبردن زود رفتن. من و عروس گلی(زن داداشم) وقت آرایشگاه داشتیم 2 بعدازظهر.عروس گلی روی یه غذا گوشتی، شیر خوردن اونم شیری که 3روز تو یخچال بوده در نتیجه حالشون بد شده بود و از اومدن کلا منصرف شده بودن. البته بار چندم بود منصرف میشدن..من رفتم آرایشگاه و 1 ساعت بعد عروس گلی اومدو چون دیر اومده بود آرایشگر کلی سر ما غر زد و گفت مشتری بعدی سر ساعتش انجام میدم شما معطل بشید گفتیم باشه. بالاخره که کار ما 6 تموم شد. گفت من همه کارامو کردم فقط 1 دقیقه بریم خونه ما یه چیزی بردارم و بریم. آقا ما رفتیم خونشون دیدم وایییییی این هنوز هیچی برنداشته. خونه هم توصیف نمیکنم که چه وضعی داشت. خب منم سررزده رفته بودم دیگه.این کارم تموم شد و رفتیم دنبال همسرجان و ساعت 6:45 دقیقه و با ماشین داداشم 4 تایی رفتیم..... چه رفتنی! سرعت 40 فوقش 50!!!!!! مگه میرفت ماشین ، اگه یه ذره سرعت میرفت بالا جیغ بنفش عروس گلی بلند میشد که تند نرو ماشین میلرزه ضربه میزنه و ... حالا مارو بگو 1000 کیلومتر بلند شدیم اومدیم. این همه رفتیم آرایشگاه که بریم جشن عقد بعد بهش نرسیم!!! اولش که راه افتادیم گفتیم 8 و ربع اونجاییم دیگه خوبه. فکر میکنین چند رسیدیم؟ 9 و بیست دقیقه :/ یعنی تو راه من اینقد حرص خوردم و هیچی نگفتم داشتم میترکیدم.آها از ایستادنای پی در پی امون نگفتم. تو یکی از این استراحتهای بین جاده ای به همسر گفتم زشت شدم؟ گفت آره. گفتم آره؟ گفت آره! درصورتی که بعدا گفت من اصلا صدای تورو نمیشنیدم :/ تو اون حال روحیه منو نابود کرد رفت پی کارش....بالاخره ما رسیدیم. هرچند دیگه عقد خونده بودن و 1 ساعت بود داشتن میزدن و میرقصیدن :/
عروس ساعت نه و نیم رسیده مجلسش؟ :/