دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

329. در فلاکس

يكشنبه, ۱۲ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۲۹ ب.ظ
دیروز رفتیم اصفهان، چندتا کار خیلی خیلی مهم کردم.اول واسه اهم مترم پراب خریدم. خیلی وقت بود خراب شده بود و کارم لنگ بود. بعد رفتم یه شرکتی که همش تلفنی باهاشون حرف زده بودم و کارامو میفرستادم براش،یه بسته باید تحویل میگرفتم و یکی بهش میدادم. بنده خدا اینقد خوشحال شد منو دید 1 ساعت داشت باهم حرف میزد و شرکت و محصولاتشونو معرفی میکرد. واسه نمایشگاه این هفته هم بهم دعوت نامه داد. بعدش رفتم دستبندمو که پاره شده بود درست کردم.
وای نمیدونین کجا رفتم. بازار طلا فروشی اصفهان یه بازار خیلی بزرگ و قدیمی، یکی شون بهم گفت واسه تعمیرات باید بری بالا،یه راهرو خیلی کوچیک بهم نشون دادن و من رفتم توش.یه راه پله تنگ و پاگردای کوچولو. بعد میرسیدی یه جا که پر از حجره های کوچولو، کوچولو، سر درا همه هلالی، دیوارا آجری قدیمی . پنجره های چوبی.... قشنگ تو عمق تاریخ. چه کار خوبی کردن شکل سنتی شو هنوز نگه داشتن.چه حس خوبی میداد به آدم. اونجا که منتظر بودم تا دستبندم درست بشه یه خانومی اومد یه ظرف از شیرینی های شهر من دستش بود. گفت اینا شیرینی کجاست. خودش تو خونه درست کرده. با خرما درست شده و واسه عصرونه و صبحانه خوبه. اونجا ازش نخریدن. نمیدونم چرا یهو گفتم میشه یه بسته بهم بدین. من خودم مال اونجام :) با اینکه قیمتی نداشت بازم 1000 تومن کمتر گرفت ازم چون همشهری بودیم :) حس خوبی بود.
یه فلاکس مامانم اینا داشتن درش خراب شده بود . من گفتم اصفهان میبرم براتون درست میکنم. 1 سال بیشتر که این دست من بود ولی همیشه یادم میرفت ببرم درستش کنم. اینسری بردمش و بالاخره درستش کردم. همون موقع که منتظر بودم تا درست بشه یه پسره اومده میگه فلاکس آبی بده، حالا با لهجه اصفهانی غلیظظظ.شما هم هروقت لهجه اصفهانی میشنوین فکر میکنین فیلم طنز؟ کلی چرت و پرت گفت با اون لهجه اش خیلی هم خنده دار بود تیپ و قیافش.از فروشنده پرسیدم عابر بانک کجاست گفت اونور میدون. پسره گفت آره اونور میدون اگه میخواین بیاین تا باهم بیریم (با لهجه غلیظ) ماشین اونور پارکه. قشنگ باهم سوار میشیم میریم اونور میدون میچرخیم و میرسیم. حالا من با چشمای گرد شده!!! فروشنده از من بدتر!! حالا خودش ادامه میده اینم ترفند جدیده!به زور جلو خندمو گرفته بودم/ گفتم این کارا حرفا دیگه از ما گذشته. گفت خب از منم گذشته اما چیکا کنم که نیمیشِد! میشِد؟؟؟؟ گفتم چرا اتفاقا میشِد!!!
حالا که بعد از کلی دوندگی دیگه اومدم خونه میبینم در فلاکس نیست! نمیدونم برش نداشتم اصلا؟ از دستم افتاده؟ از کیفم افتاده؟ هر چی بود تقصیر این پسره بود:/ بعد یه سال گفتم درستش کردم جریان این فلاکس تموم شد! ولی نشد متاسفانه :(

۹۵/۱۰/۱۲ موافقین ۱ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۴)

دستت درد نکنه واقعا
اصلا مامانت اینا تو رو نداشتن همه کاراشون رو زمین میموند 😂
پاسخ:
وای آره کشتم خودمو یعنی
همسر که کاملا ازم نا امید شد :(
وای دلم اصفهون خواسد:)
چقد اینجور جاها ادم حال می کنه ها!
تو بازار امام عاشق بازار مسگرهاشم. یعنی به دوتا مغازه اول حاضرم تا ساعتها وایسمو نگاه کنم
پاسخ:
عزیزمممم ان شالله میای باهم میریم :)
منم دوسشون دارم :)
تبریزم بازار سنتی داره که بزرگترین بازار سرپوشیده دنیاست.  این قدر شلوغه که من سایه ام رو اونجا گم می کنم چه برسه به خریدهام.
پاسخ:
اگه خلوت و آروم باشن قشنگن. تبریز خیلی قشنگه من یه بار رفتم ولی به نظرم کمه باید یه بار اساسی بیام بگردم :)
1. عکس نگرفتید از بازار طلافروشا؟!
2. خودم چون توی مطالبم استفاده کردم رفتم دنبالش! اصلش "فلاسک" هست. واژه ای فرانسوی. 
3. مگه توی شهر خودتون (شهر پدری) نمیشد تعمیرش کرد؟!
4. اول فکر کردم ی پسربچه بوده! :)) منظورش از حرفاش چی بود حالا؟! مخ زنی؟! :دی
5. در فلاسک رو تهیه نکردید از جای دیگه یا از همونجا؟! شایدم کاره پسره بوده و برداشته ش! :)))
پاسخ:
1. نه ولی میتونید تو اینترنت ببینید احتمالا " بازار هنر اصفهان"
2. بله منم قدیما میدونستم این درسته ولی موقع نوشتن یادم رفته بود :/
3.نمیدونم چون من سریع تز دادم بقیه هم پذیرفتن
4.نه بابا بچه نبود! بچه پررو بود!
5. این پروسه هم احتمالا 1 سالی طول بکشه شایدم بیشتر!

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">