۳۳۳. شکرآب
جمعه, ۲۴ دی ۱۳۹۵، ۰۱:۵۵ ب.ظ
دیشب شکراب شدیم چون همسر ۸ اومد خونه منم آماده آماده بودم گفتم ۵ دقیقه صبر کن این قسمت سریالم تموم بشه بریم. آقا عصبانی بود عصبانی تر شد. مامانشم زنگ زنگ چرا نمیاین :/ یه کم غر غر کرد بعد عصبانی با پا یا دست ندیدم کوبید تو میز نهار خوری😮 خسته شدم از رفتارای زشت بچگانش. حالا نشستیم تو ماشین با چنان سرعت وحشتناکی میره جاهایی که همش باید بپیچه! گفتم آروم برو حالم بهم میخوره... گوش نکرد. حالا ما ۸ و ربع اونجا بودیم! یکی به من بگه ما دیر رفتیم؟؟؟
شنبه من خیلی ناراحت بودم خیلیی سرکار اعصابمو خورد کرده بودن. ظهر همسر اومد دنبالم دید بی حوصله ام. بخدا اگه منو درک کرد برعکس من که تو این شرایط خیلی سعی میکنم کاریش نداشته باشم تا آروم بشه.
خیلی وقتا وقتی گوشی دستمه یهو یادش میفته یه چیزی تو گوشی من چک کنه مثلا بره ت فلان تنظیماتش انگار نه انگار که من آدمم از دستم میکشه گوشیو کار خودشو میکنه، خیلیییی عادی! هر دفعه هم گفتم عزیزم من آدمم ها. خب بگو بهت میدم از دستم نکش. شاید تو هفته گذشته بالای ۱۰ بار این اتفاق افتاد اما کیه که منو آدم حساب کنه؟
برسیم به اون روز که من خیلی ناراحت بودم(دلیلشو بعدا مینویسم) تا از راه رسیدیم نشستم رو مبل گوشیم دستم بود دوباره همون حرکت تکرار شد! منم عصبانی شدم داد زدم! گفتم مگه من صد بار بهت نگفتم گوشی از دستم نکش خوشم نمیاد؟ مگه من آدم نیستم؟ فکر میکنین چی شد؟ به خاطر کارش معذرت خواهی کرد نخیر قهر کرد😮😮 خیلی اعصاب داشتم اینم روش. هیچی دیگه نه اون نهار خورد نه من. بعدازظهرش اروم بودم بهش پیام دادم همینجوری دیدم نه خیلی قهره. شبم سر سفره نیومد... تعجب منو که دید گفت من مردم شان منو حفظ کن. من هرکاری هم کنم مردم نباید سرم داد بزنی! باز من با چشمای گرد نگاهش میکردم. دوباره گفت هرکاری!!! پس اون هرکاری دوست داره میتونه بکنه منم حق اعتراض ندارم چون اون مرده! شانش باید حفظ بشه! خیلی بهم بدخورد ولی حوصله کش پیدا کردن ماجرا رو نداشتم.
وقتی من ناراحت بودم درکم که نکرد هیچ، مجبور به عذرخواهی هم شدم! حالا نوبت اونه از رفتار مسخره اش باید عذر خواهی کنه. من درکش نمیکنم!
این اتفاقی که نوشتم شاید هزار بار تو زندگیم افتاده همش که نباید من معذرت خواهی کنم و عذاب وجدان بگیرم!
۹۵/۱۰/۲۴