405. غرنامه یک مادر باردار
امروز هیچ غلطی نکردم سرکار فقط نشستم پشت میز. 1 ساعت پاس گرفتم رفتم بهداشت نامه غربالگری گرفتم 3 شنبه هم میرم سونو اصفهان. گشنمه :( هم اتاقی جان امروز مرخصی اون یکی دوست جونی سرش شلوغ بود رفتم عابر بانک در بیمارستان دکمه برداشتش خراب بود :/ رفتم بوفه تعطیل بود . هیچی دیگه با تهمونده بیسکوییت های اتاق زنده ام ولی خیلی گشنمه هنوز. 1ساعت و نیم دیگه هم مونده بریم خونه (گریهههههههههه) خب چرا به حامله ها نهار نمیدن بیمارستان؟غر غرم زیاد میکنم به همسر همش دیر میاد خونه رو 11 و 12 شب اعصابم خورده خب، سر هرچیزی غر میزنم اعصابم خورده. دلم تنگ شده واسه خانوادم احساس حماقت میکنم که واسه اون همه چیزو ول کردم اومدم اینجا حالا اون خانوادش براش مهم تر از منن و بیشتر و وقت و انرژیش واسه اوناست هزار بارم به خاطر اونا با من دعوا کرده حتی یه بار پشت من نبوده. من خرو بگو انگار که من خانواده ندارم.
دلم میخواد 1 هفته برم خونه بابام هیچ کدوم از اینا هم نبینم حتی همسر. مگه چی میشه اونم این همه وقت میذاره با خانوادش منم میخوام چند روز خودم باشم و خانواده خودم.
خلاصه که اعصابم خورده!