امروز مرخصی گرفتم واسه هفته دیگه که عروسی داداشمه. البته به بدبختی. دیروز برگه مرخصی نوشتم ولی هربار رفتم دیدم مدیرمون درحال فریاد زدنه. امروز صبح اول وقت که رفتم انگشت بزنم دیدم سرش خلوته به نظرم بهترین فرصت بود بدو رفتم بالا برگه رو برداشتم و اومدم. گذاشتم رو میزش از 6 ام تا 10 ام. یه چند دقیقه نگاش کرد. گفتم عروسی داداشمه آقای مدیر. گفت خب به سلامتی ولی نوشتی 4 روز این 5 روزه 0_0 گفتم خب 9 ام جمعه است.دوباره نگاش کرد و گفت برو دوتا برگه مرخصی بنویس یه سه روز یه 1 روز. گفتم چشم.گفتم تا تنور داغه بچسبونم. رفتم پیش مترون دوتا برگه گرفتم دادم بهش.البته امضا کردنشو ندیدم گذاشت رو میزش . گفتم خودتون میدین به مسئولش گفت آره یادم باشه فردا برم بپرسم ازش.
فردا هتل کوثر کلاس دارم :) همسر اس داد فردا شب خونه مامانم اینا سیرابی؟
گفتم حالا چرا سیرابی؟
گفت: واسه دورهمیش دیگه.
دقیقا مرده این کلمه دورهمی گفتنشم. دلم نمیخواد برم خب. حتما هم فردا خسته میشم دیگه.حالا چرا یه غذای خوشمزه تر درست نمیکنن؟ اون شب که ما نرفتیم جوجه داشتن البته واسه ما کنار گذاشته بودن و همسر هم سرراه گرفته بودشون. همون موقع هم که اومد و من قهر بودم کلک همشو کند فردا صبحش رفتم هرچی تو یخچال گشتم ببینم محض رضای خدا به منم موقع خوردن فکر کرده یا نه دیدم نخیررررررررررررررررررر.
به هرحال دلم نمیخواد برم. هم اینکه محلم نمیدن. هم اینکه خواهرشوهر هی قیافه میگیره واسم. هم سیرابی دوست ندارم . بعله.
امروز صبح اومدم سوار تاکسی بشم دیدم امورمالی بیمارستان(پسر امور مالی کل شبکه) جلو نشسته. من کلا سوار تاکسی میشم سلام میدم. بعد تو راه هی تو دلم میگفتم حالا الان میخواد کرایه منو حساب کنه زشت میشه.میگفتم حالا حسابم نکنه تعارف(حس میکنم اشتباه نوشتم) که میکنه. بعد دیدم نه یه پانصدی خیلی شیک داد به راننده و پیاده شد رفت. وای اینقد خندیدم منو به چه چیزایی فکر میکردم :)) امور مالی ان دیگه الکی که پول خرج نمیکنن.
اینا کلا یه مافیا تو بیمارستان دارن. حاکم بزرگ هم بابای ایشونه که همه شک دارن دیپلمم داشته باشه ولی چون به شدت خسیس و همیشه محض خودشیرینی خیلی از بودجمونو پس میفرسته اصفهان خیلی قبولش داره در واقع همه کاره بیمارستانم ایشونه. چقدم تلاش کرد من با آشنای خودش قرار داد ببندم که نشد متاسفانه :) درواقع نصف بیمارستان هم فامیلی ایشونن. از جمله پسرش که قراره جا نشین خودش بشه. خیلی هم چشم دیدن منو نداره چون خرج می تراشم واسه بیمارستان . اون روز بهم میگفت خیلی خرجت بالاست. ولی برای موندن تو بیمارستان نباید بندازیش سر لج چون مدیر و رئیس و کلا همه چی دست ایشونه.