دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

۱ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

یه ارتوپد اومده برامون خیلی باحاله قدبلند و خوشتیپ به چشم برادری البته :) یه تخت میخواست که به خاطرش خیلی دوندگی کرد. قیمتش 27 تومن بود بیمارستان گفت نداریم. شانس آورد و یه خیر پیدا شد که 20 تومن بده . تصمیم بر این شد که 20 تومن خیر بده 7 تومن خود بیمارستان . با شرکتم صحبت شد و قرار شد واسه بعد عید اقدام کنیم. بعد از عید که اومدیم رفتم پیش کسی که رابط بین خیر و بیمارستان بود و گفت ولش کن پول نگه میداریم واسه یه کار دیگه خود بیمارستان اینو بخره. من رفتم حسابداری گفتم قرار خودتون بخرید تختو؟ گفتن نه خیر پیدا شده دیگه. رفتم دوباره پیش رابط ، گفت اونا چیکاره ان که اینطوری میگن بیمارستان مدیر داره. راستش دیگه پیش مدیر نرفتم یه کم ازش میترسم. تو مرخصی زایمان که بودم مدیر عوض شده و کلا حس بدی به من داره فکر میکنه جای یکی دیگه اومدم  نمیفهمه من 4 ساله اینجام یکی فقط واسه 6 ماه اومده و رفته. دلیل دیگه امم اینه که فوق العاده مذهبی و کلا نسبت به زنا یه حسی داره که اصلا چرا راه میری؟ حرف میزنی ؟ میخندی؟ کار میکنی؟ نگاه کردن که هیچیییی رو زمین قفله.حس میکنم یه تنفری نسبت به من داره حالا شایدم توهمه ولی فعلا برنامم اینه که تا میتونم دور برش نرم. خلاصه یکی دو هفته گذشت و من دکتر ارتوپد تو راهرو دیدم هنوز سلام نداده میگه تو روت میشه به من نگاه کنی؟ میگم آقای دکتر دونفر دیگه باهم اختلاف دارن نمیخرن به من چه؟ میگه بیا بریم همین الان اتاق رئیس من تو رو گروگان میگیرم ، میگم یا تخت بخرین یا من اینو میکشم. وای من مرده بودم از خنده رفتیم اونجا و در حضور مدیر و رئیس جریان توضیح دادم . گفتن برو اون رابط پیدا کن (این رابط خودش یه سمت مهم داره تو بیمارستانا) ما رفتیم و آوردیمش و اونجا قشنگ به حرفا گوش کرد و گفت پول حاضره بخریم :/ هیچی دیگه فقط من باید گروگان گرفته میشدم تا مشکل حل بشه.

البته بازم من چشمم آب نمیخوره تا تخت نیاد تو بیمارستان بسته نشه چیزی نباید باور کرد.

خانوم مهندس
۲۸ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر