دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

نمیدونم واسه کسی پیش اومده یا نه بعضی موقع ها یه دلشوره به جون آدم میوفته ول کنم نیست....

دیشب که رفتیم پارک مادرشوهرم یکی از دوستاشونم دعوت کرده بود که من خیلی ازشون خوشم نمیاد البته اولا اینجوری نبودم دوسشون داشتم (من کلا همه رو دوست دارم مگه این که خلافش ثابت بشه ) از بس که این خانومه نشست پیش من گفت چرا بچه نمیاری؟ بچه دار نمیشی؟ چرا واسه این(مادر شوهر!!) نوه نمیاری؟ خب یه نوه بیار بنداز جلوش بگو واست بزرگ کنه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!...... و کلی از این حرفا

بعد حس میکرد خیلی هم بامزه داره این حرفا رو به من میزنه(بین خودمون بمونه همش حس میکنم مادرشوهرم بهش میگه که بهم بگه)

خلاصه که از چشم من افتادن حسابی خب نظر دادن تو زندگی خصوصی مردم هم یه حدی داره اونم کی؟ کاش یه نسبتی داشت باهام دلم نمیسوخت.

خب منم پیشش ننشستم یه سلام دادم و دور نشستم که نتونه از اون دور بگه حامله نشدی هنوز؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ درکل داشت خوش میگذشت که یهو صدای شکستن شیشه اومد سرمونو آوردیم بالا دیدیم وای دعوااااا من تا حالا دعوا ندیده بودم واسه همین قلبم داشت کنده میشد ده تا پسر لات و خفن با چوب و شیشه داشتن باهم دعوا میکردن اونم بالا سر ما.خیلی وحشتناک بود مخصوصا که بچه کوچیک هم همراهمون بود،ماهم  سریع فقط جمع کردیم چون جای موندن نبود همسر هم سریع زنگ زد 110.منم که از ترس رو ویبره بودم.پدرشوهر اینارو رسوندیم موقع برگشت دیدیم ماشین داره تلق تلق صدا میده هرچی نگاه کردیم پنچر نبودیم نمیدونم چی شده؟

به نظرم چون 6 تایی نشستیم تو ماشین و جعبه هم پر بود و پراید ماهم طاقتش کمه اینجوری شد.خداکنه درست بشه این همسر رفته تو تریپ اعصاب خوردی نمیبره نشون بده.

منم دیروز یه دستگاهecg (نوار قلب) تو اتاقم زدم به برق گفتم تا  صبح به برق باشه ببینم مشکلش حل میشه یا نه؟ یهو دلشوره اونو گرفتم نکنه زیرش داغ بشه بسوزه حالا اینا بایدهمیشه به برق باشن :))) به همسرم گفتم یه سر بریم بیمارستان گفت نهههه برات دردسر درست میکنن. خلاصه که تا صبح نه من خوابیدم نه اون خیلی شب بدی بود همش دلشوره داشتم چه فکرایی که تو سرم نیومد . صبحم خیلیییی زودتر از چیزی که فکرشو بکنین پاشدم رفتم بیمارستان وقتی در اتاقمو باز کردم دیدم چیزی منفجر نشده چه نفس راحتی کشیدم.کلی به خودم خندیدم :)))

حالا یه گندی زدم اینو بگم واسه همین قراردادم که 1 ماهه دارن منو میپیچونن دیروز زنگ زدم دانشگاه علوم پزشکی به مسئول قرارداد ها و کلی غیبتشونو کردم البته اون آقا گفت به من ربطی نداره ولی بعد بهشون توپیده بود.مدیر بیمارستانم منو دعوا کرد که چرا گفتم یه کم عذاب وجدان گرفتم ولی از اون جا که حرفم حق بود به خودم گفتم محکم باش. بعدش که مشغول کارام شدم دیگه کلا یادم رفت تمام دلشوره ها و نگرانی ها و عذاب وجدان ها رو.......

خدایا شکرت. امروز کارمو خیلی دوست داشتم کلی وسیله درست کردم این که دیگه همه میشناسنم و بهم سلام میدن این که همه یه کاری باهام دارن. این که حس میکنم  با خیلی از خانم پرستارا و مسئول بخشها دوست شدم خیلی خوبه.

برنامم اینه برم حموم و بیام واسه شام و فردا نهار کتلت و برنج سفید درست کنم(دقیقا چیزی که همسر میمیره واسش) ببینم از این تریپ اعصاب خوردی میاد بیرون.


خانوم مهندس
۲۸ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۱۷ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰ نظر

کارم از 7:30 تا 14 یعنی من از 6:30 تا 14:30 درگیرم بعدشم اینقد ذوق زده و خوشحالم که نمیتونم بخوابم و عین بچه ها رو تخت بالا پایین میپرم :)

همسر فقط با تعجب منو نگاه میکنه و میگه : پع مگه تو 7:30 تا حالا راه نمیرفتی؟

ولی از وقتی میرم سرکار خونم همیشه تمیزه هرروز یه کار میکنم نه خودم اذیت میشم نه خونمون کثیف میشه برعکس روزایی که از صبح تا شب افتاده بودم جلو تلویزیون.

برنامه غذا درست کردنم هم بهتر شده عصرا یه غذای کامل درست میکنم واسه فردا ظهر حالا یا همونو دو وعده ای درست میکنم که واسه شامم بشه یا معمولا یه غذای ساده دیگه واسه شام میزارم.

البته امشب راحتم چون مادرشوهر دعوتمون کرده پارک و همسر اعلام کرد فردا نهار با من :)

هورررراااااااااااااااااااااااااااااااا

خانوم مهندس
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۹ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ نظر

از 1 مرداد رفتم سرکار الان نزدیکه یک ماهه ولی هنوز قرارداد نبستم دلم میخواد زود خیالم راحت بشه، به شدت دلم حقوق میخواد ولی این جوری که بوش میاد حالا حالا حقوق بگیر نیستم. خیلی وقته دختر خوب و کم خرجی بودم دیگه دارم میترکم یه لیست نوشتم به چه بلندی........

که فکر کنم با حقوق یه سالم بتونم اون لیست جمع کنم :)))

به معاونت زنگ زدم یه خانوم مهندس اونجا بهم گفت صبور باش اگه می خوای تو این سیستم بمونی خود من 4 ماه طول کشید تا قرارداد بستم :) واقعا به خودم امیدوار شدم.

منم در راستای صحبت های ایشون صبور شدم و دیگه هرروز نمیرم کله رییس بیمارستان بخورم پس قرارداد من چی شد؟؟؟؟

ولی جدایی از همه این حرفا بی نهایت عاشق کارممم اصلا فکر نمیکردم اینقدر بلد باشم، فکر میکردم همه چی یادم رفته و هیچی هم تجربه ندارم ولی دو هفته اول اصلا خودمو نباختم و کلی چیز یاد گرفتم و یهو استعدادم شکوفا شد.

اینقد که امروز بهم زنگ زدن که بیا اتاق عمل تورنیکت خراب شده . حالا من اصلا نمیدونم تورنیکت چیه؟ چه شکلیه؟ کارش چیه؟

خیلی شیک رفتم درستش کردم،بععععععععععععععله یه همچین خانوم مهندسی هستیم ما.

خانوم مهندس
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۴۲ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ نظر

من برگشتم و این دفعه تمام سعیمو میکنم میکنم که وبلاگم توسط همسرم شناسایی نشه :)

و البته یه تغییر بزرگ خانوم مهندس بیمارستان شدم و واقعا از هر لحظه شغلم لذت میبرم..

خدایا شکرت

خانوم مهندس
۲۷ مرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۶ نظر