دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

چند روز پیش رفتم دفتر سوپروایزر فکس بفرستم دیدم سوپر(خانم شهردار) خیلی کلافه و عصبانیه . من هیچی نگفتم خودش گفت موهام لخت که هست ،شستمشون تمیزه، زیر مقنعه هی عقب و جلو میشه دارم دیوونه میشم(خانوما میدونن یعنی چی). گفتم چرا نبستی ؟ گفت کوتاهه. همون موقع یکی از خدمه ها اومد و من یهو یه فکری به ذهنم رسید وقتی رفت بهش گفتم میخوای موهاتو رو سرت ببافم دیگه تکون نخوره؟ گفت کوتاهه ها. گفتم من میتونم . سریع درو بستیم و مقنعشو درآورد. منم از جلو سرش براش بافتم تا پایین یه گیره هم تو موهای خودم بود براش زدم. اینقد خوشگل شد. خودشم یهو مهربون شد گفت: مامان میدونی چند ساله کسی موهای منو نبافته!

ظهر که دیدمش با خنده بهم گفت تکون نخورده عالییی دستت درد نکنه :)

تو دلم گفتم حتی یه خانوم 50 ساله با این هیبت و اقتدار که راحت یه بیمارستان میچرخونه و همه هم ازش حساب میبرن دوست داره یه موقع  هایی بشینه و یکی موهاشو ببافه و بهش بگه چقدر خوشگل شدی.

واقعا تو وجود همه زنا تو هرشرایط و سن و سالی یه دختر بچه کوچولو 5 ساله است که دوست داره یکی موهاشو ببافه ...

خانوم مهندس
۰۵ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۲:۱۶ موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳ نظر