دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

35.معذرت خواهی و شوک

دوشنبه, ۶ مهر ۱۳۹۴، ۰۷:۳۰ ب.ظ

یه آقایی هست تو دفتر بهبود کیفیت آقای اح،هفته دوم که اومدم سرکار واسه طرح تحول نظام سلامت اومده بودن پایش منو صدا زدن و چندتا سوال ازم پرسیدن منم جواب دادم و گفتم تازه اومدم. بعد ازم پرسیدن از کجا مطمئن میشم بیمار مجبور نکردن وسیله ای از بیرون بخره؟ من یه کم فکر کردم و دیدم از هیچ جا مطمئن نمیشم و گفتم نمیدونم. من اصلا با مریض در ارتباط نیستم که بدونم.اون موقع فکر میکردم اول کارمه ولی الانم اگه ازم بپرسن میگم نمیدونم.فرداش رفتم تو دفتر مدیر و سر بزنگاه رسیدم دیدم داره درمورد من حرف میزنه میگه دیروز ازش پرسیدن و گفته نمیدونم. خداروشکر اونجا بودم به آقای مدیر گفتم چی ازم پرسیدن. خندید و گفت خب از کجا بدونه این که کاری به مریض نداره؟بعد گفت نه باید بدونه. گفتم حالا من چی باید جواب میدادم؟ گفت من که نمیدونم خودت باید بدونی. خیلی بهم برخورد. اون روز گذشت و این آقا خیلی واسه من قیافه میومد. چند روز تو بیمارستان کلاس واسه همه پرسنل گذاشته بودن مسئولش به من گفت اگه روز آخر بیای کافیه. منم چون کار داشتم فقط روز آخر رفتم وسط کلاس دیدم پیجم کردن خب حتما اون واجب تر بود و من رفتم. ساعتای 11 رفتم امتحان کلاس بدم حداقل امتیازش واسم ثبت بشه . بعد ایشون با طعنه و کنایه به مسئول آموزش گفت مگه این کلاسا واسه همه نیست؟بعد خندیدن.... گفتم به من میخندین؟ایشون گفت شما که نمیدونین اعتبار بخشی چیه حداقل سر کلاسا بیاین...... خیلی بهم برخورد گفتم من سر کلاس بودم پیجم کردن رفتم.مسئول آموزشم گفت آره بود وسطش رفت . این شد که من باهاش سرسنگین شدم یعنی اگه صبح یه سری میدیدمشو سلام میدادم دیگه تا ظهر هیچی نمیگفتم و رد میشدم. ولی به بقیه یه خسته نباشید چیزی میگفتم. روزا گذشت تا امروز....

اومد تو اتاقم یه لیست میخواست، گفتم براتون آماده میکنم میارم.رفتم پایین و نشستم پشت سیستم که پرینت بگیرم گفت چایی تازه دمه خانم مهندس بریزم؟ گفتم نه ممنون. بعد شروع کرد به سوپروایزر آموزشی مون که برخورد اول من و خانوم مهندس خیلی خوب و دلچسب نبود و همین شده که هر وقت منو میبینن یا سرشونو کج میکنن یا اخم میکنن. من گفتم : من آقای اح؟؟؟؟؟؟؟ شما به من تیکه میندازین.."شما که نمیدونی اعتبار بخشی چیه  بیا سر کلاسا"

سوپروایزر گفت : منظورش این بوده که تا حالا تو اعتبار بخشی نبودی. منم خندیدم و گفتم نه بابا الانم دارم باهاش شوخی میکنم جدی گرفته. من ناراحت نمیشم.... بعد اومد بهم بیسکوییت تعارف کرد گفتم نه ممنون. گفت نه بردار با سرش اشاره کرد که بردارمم . منم برداشتم و گفتم باشه اینم واسه آشتی.

امروز روز آروم و خوبی بود همه چی طبق روال پیش میرفت تا ساعت یه ربع به دو که داشتم جمع و جور میکردم که برم یهو نوزادان پیجم کرد. وایییی یه  انکباتور پرتابل دارن (اینا که نوزادا رو میذارن توش) روشنش که میکردی آلارم میزد و گرم نمیکرد اینا هم یه اعزامی داشتن ضربانش افت پیدا کرده بود اینقد بهم استرس وارد شد که نگو سه بار بدو بدو تا اتاقم که اونور بیمارستان دویدم و اومدم. مهندسشون پشت تلفن خیلی کمکم کرد. مجبور شدم دستگاه باز کنم و از برد درستش کنم خیلی طول نکشید یعنی تا خودشون کاراشونو میکردن کار منم تموم شد. ولی چی کشیدم انگار سه روز تو مزرعه کار کرده بودم اومدم خونه رفتم دوش گرفتم.کارم که تموم شد دیگه دو ونیم بود اداری ها همه رفته بودن با ناله داشتم میرفتم انگشت بزنم برم خونه. دوتا از پرستارا منو گرفتن به حرف که وای داری میری پانسیون؟ داری میری اصفهان؟ گفتم نه خونم اینجاست. گفتن مگه مال اینجایی؟ گفتم نه شوهرم مال اینجاست . یهو دوتایی وایییی مگه تو شوهر داری؟؟؟؟؟؟ بعد خیلی ضایع به هیکل من نگاه میکنن پس کو ؟ کجا تو شوهر کردی؟ 0_0 منظورشون چی بود دقیقا؟؟؟؟؟؟

گفتم وای ما میخواستیم تازه شوهرت بدیم..... امروز داشتم میرفتم حیاط بیمارستان دم در یه لحظه آقای خ دیدم هردوتامون یه سلام و رفتیم. دوباره رفتم و برگشتم در ماشینش بود دیدم داره نگام میکنه تا دید میبینم روشو کرد اونور و رفت. پرروووو

دارم واسه شب و فردا قیمه درست میکنم :)

۹۴/۰۷/۰۶ موافقین ۱ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۲)

احتمالا همه فکر میکنن مجردین! :) مثل آقای خ، به نظرم آقای خ هنوز مطمئن نشده که شوهر دارید!
سرِ کار ما هم همینطوره! قدیمی ها چشم دیدن ما رو ندارن و بهمون تیکه میندازن، البته الان و بعد یک سال و نیم از همکاری مون این قضیه کمتر شده ولی اگه بتونن زیرآب میزنن...حتما واسه شما هم پیش اومده یا میاد و خواهد آمد! 
پاسخ:
حقوق بگیرم موهامو رنگ میکنم یه کم شبیه ازدواج کرده ها بشم :)
آره محیط کار اینجوریه
خانمی حلقتونو دستتون نمی کنین؟
بهتره بدونن ازدواج کردین.
مخصوصا که شما هم خواستنی و دوست داشتنی اید مواظب باشین
پاسخ:
من بدونه حلقم خوابمم نمیبره این اتفاقا مال اوایل کارم بود الان دیگه میدونن من شوهر دارم بهم میگین عروس ... ها (اسم شهرشون)
مرسی از لطفت عزیزم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">