دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

52. گردو

جمعه, ۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۵۰ ب.ظ

نوشته هام و حرفام از چهارشنبه ای که حقوق گرفتم موند روی هم.اون شب اولین خرید از کارتم انجام دادم قبلش کلی دعا کردم و از خدا خواستم به پولم برکت بده که تو زندگی مون خوشبختی بیاره. اولین خریدم یه جعبه شیرینی بود که گرفتیم و رفتیم خونه مادرشوهر اینا. همین باعث شد من یه پست طولانی درمورد خانواده شوهر بذارم که چندین بار به علت تایپ با گوشی همه چی پرید و من باز تایپ میکردم و بازم میپرید. حالا به این نتیجه رسیدم که اصلا بهتر نمیخواد آرامش خودمو دوباره بهم بریزم و درموردشون بنویسم. ...

قرار شد حالا که حقوق گرفتم پنج شنبه بعد از کارم بریم اصفهان همسر کار داشت گفت توام برو خریداتو بکن. اون روز اولین روزی بود که دلم میخواست کارم زودتر تموم بشه . خوشبختانه 5 شنبه بود و باید تا 1 وایمیستادم. همون روز داشتم فکر میکردم این هفته اصلا آقای ق رو ندیدم چقدر دلم براش تنگ شده. دوشنبه یه لحظه دیدمش ولی من عجله داشتم زود سلام دادم و رفتم. گفتم برم یه سر اورژانس ببینمش بعد گفتم بیخیال کلی کار بهم میده بذار امروز به خوبی و خوشی تموم بشه. البته روز قبلش رفته بودم اورژانس سراغشم گرفته بودم ولی نبود. کارامو کردم و ساعت ده دقیقه به یک بود منم دیگه داشتم اتاق مرتب میکردم که اورژانس پیجم کرد. رفتم دیدم آقای ق با یه اخمی نشسته. رفتم سلام دادم گفتم خوبین؟ یه نگاهی به من کرد و  گفت ما خوبیم. تو خوبی؟؟؟؟؟؟ کجایی؟ یه هفته است نیومدی یه سر به ما اورژانسی ها بزنی ببینی ما مرده ایم زنده ایم. نمیگی دلمون برات تنگ میشه؟ و همه اینا رو تقریبا با ناراحتی میگفت و من نمیدونستم باید لبخند بزنم یا ... یا اصلا چیکار کنم؟ گفتم من این هفته کلا نوزادان بودم هرروز یه کاری داشتن. دیروز اومدم شما نبودین اورژانس. یه کم لبخند زد و حس کردم دیگه نمیخواد منو بزه.  بعد دوتا فشارسنج بهم داد گفت درستشون کن منم زنگ زدم همسر که یک و نیم بیا دنبالم. رفتم اتاقمو درستشون کردم و اومدم پایین دادم بهش. رو دست یکی از همکارا امتحان کرد اولی درست بود ولی دومی نه نمیدونم چرا؟ گفتم میبرم بالا دوباره چکش میکنم. داشتم میرفتم باید از یه راهرو کوچیک رد میشدم یه دفعه صدام کرده که بیا بعد از تو جیبش یه دونه گردو درآورده میگه امروز یه نفر به من دوتا گردو داد. یکیش مال تو...گردو گرفتم و رفتم بالا نمیدونم چرا ولی حس خوبی بود .یه گردو که میگفت رفیقمم دلش واسه من تنگ شده بود. همچنان تنها کسی که تو بیمارستان من خیلی بهش اعتماد دارم و خیلی بهم کمک میکنه ایشونه. و تنها کسی که من ازش مشورت میگیرم و باهاش حرف میزنم. با بقیه چی کار داری؟ چیکار دارم.

فشار سنج درست کردم و بهشون دادم و رفتم. روز خوبی بود. هنوز گردو نشکستم بخورم.

۹۴/۰۸/۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۲)

ماشالله چند تا پست؟ رگباریه ؛)
پاسخ:
تو ورد نوشته بودم یهو گذاشتم
شما ببخشید :)
خوبه که همچین همکاری دارید
:)ورد خوبه. منم اون زمانا که می نوشتم بعضی وقتا اول توی ورد ثبت میکردم بعد توی وبم واردشون میکردم...یادش بخیر اون وقتا :|
پاسخ:
واقعا خوبه که همچین همگاری دارم
خب دوباره بنویس اصلا سخت نیست

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">