دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

56.کلاس

جمعه, ۱ آبان ۱۳۹۴، ۰۳:۵۸ ب.ظ

سه شنبه کلاس داشتم و باید میرفتم اصفهان. این کلاس جلسه دوم همون کلاسی بود که تو شهریور رفته بودم. درواقع خیلی تخصصی ما نبود. اون سری هم باید با مهندس آی تی مون میرفتم که ایشون نیومد ولی این سری مثل این که قرار شده بود بیاد چون رفتم برای ماشین هماهنگ کنم گفتن اونم هست خانم فلانی هم هست. گفتم خداروشکر همین که قرار نیست با راننده تنها برم خودش خیلیه. صبح ساعت 6 همسر منو برد در بیمارستان و خداروشکر راننده زود اومد دفعه قبل نیم ساعت معطل شدیم.  ولی کسی نبود گفت الان میریم دنبال آقای ع و آقای ق. گفتم ااا پس خانوم فلانی گفت نه اون نیست. منم سوار شدم و رفتم و البته خیلی خوشحال شدم که آقای ق هست J اول رفتیم سرراه دنبال مهندس آی تی. اون همون اول اومد عقب نشست پیش من. بعد رفتیم به طرف اصفهانٰ. خونه آقای ق تو یه شهر دیگه خیلی نزدیک به ماست حدود 5 دقیقه. اول شهر وایسادیم و دیدیم تو ماشین با خانومش داره میاد خانومشو از دور دیدم ولی معلوم بود که خوشگله. خودش اومد سوار شد و خانومش ماشین برد.کلی تعارف کرد که بیاین جلو بشینین و ما گفتیم نه... واقعا زشت بود یکی از ما بره جلو بشینه. توی راه خیلی خوش گذشت کلا با مردا خیلی بیشتر خوش میگذره از بس حرف میزنن و خاطره خنده دار میگن . دفعه قبل با یه خانومه رفتم که حتی برنگشت جواب سلاممو بده ولی این دفعه تا اصفهان داشتم میخندیدم. تو راه مهندس آی تی خوابید و منو آقای ق داشتیم درمورد مسائل و مشکلات بیمارستان حرف میزدیم.وقتی رسیدیم اول مارو رسوندن خیلی زود رسیده بودیم. ساعت 7:30 بود تقریبا و کلاس از 8 شروع میشد ولی خودمون میدونستیم تا 8:30 کسی نمیاد. وقتی رفتیم تو سالن به اون بزرگی فقط ما دوتا بودیم . خداروشکر من چندتا تک تک داشتم یکی دادم به مهندس یکی هم خودم خوردم چون صبحانه نخورده بودیم. منم همیشه برام سوال بود پشت این پرده ها که دو طرف جمع شده چیه که رفتم فضولی کردم و خیالم راحت شد دیدم چیزی نیست. حوصله ام سر رفت. رفتم بیرون. با مهندس برعکس آقای ق خیلی حرف نمیزنم درواقع به زور باهم سلام علیک میکنیم حس میکنم همش میخواد منو بزنه یا کلا خیلی مغروره.بیرون کم کم هم دانشگاهیای سابقم دوستام و همکارایی که دیگه باهاشون آشنا شدم اومدن و حرف زدیم تا کلاس شروع شد . برعکس دفعه قبل اصلا جذاب نبود. هرکاری میکردم نمیتونستم چیزی بنویسم  بعد دیدم همه همینن. دیگه گوشی درآوردم و تو گروه با دوستان گل میگفتیم و گل میشنفتیم. تا بالاخره ساعت ده و نیم شد و بهمون استراحت دادن. یکی از بچه ها همه بچه های شرکتی جع کرد که درمورد این شرایط بدمون یه همفکری کنیم همین حقوق کم و دیر حقوق دادن و این حرفا.داشتیم حرف میزدیم دیدم آقای ق اومده داره دنبال ما میگرده نه من دید نه مهندس. خیلی داشت میگشت منم بدو بدو رفتم صداش کردم گفت کارش تموم شده بریم (من با چشمای گرد نه هنوز نصفش مونده) بردمش اون قسمت پذیرایی و مهندس اومد پیشمون من برگشتم پیش چه ها. کلاس که شروع شد اون دوتا گفتن خانوم مهندس زودتر پاشو تا بریم منم گفتم نه...من تا آخرش میخوام باشم. بعد چند وقت رسیده بودم به دوستم داشتیم حرف میزدیم باهم والا.

کلاس نزدیک 12 تموم شد دیدم ااا آقای ق هم نشسته سر کلاس ما. کلاس که تموم شد خانوم مهندس قبلی اومد پیشمون و بیشتر پیش آقای ق کلی حرف زدن و یاد گذشته ها افتادن. مثل این که روز اول این خانوم مهندس با مامانش اومده بود و کلی گریه و زاری بعد سپرده بودنش به آقای ق. خانوم مهندس یه تیکه گفت آره واقعا آقای ق مثل پدر من بودن و قشنگ تو قیافه آقای ق دیدم چقد بهش برخورد گفت نه بابا ما مثل خواهر و برادر بودیم یعنی ترکیده بودم از خنده..حالا همه رفتن ما هم آماده رفتن آقای مهندس یادش اومده تو دانشگاه یه کاری داره خب آدم حسابی نیم ساعت زودتر پا میشدی کاراتو میکردی. ما رفتیم کنار ماشین پیش راننده منتظر شدیم یه نیم ساعت طول کشید ولی بازم خوش گذشت. تو راه برگشت بیشتر از اومدن خوش گذشت آقای ق از سختی های بچه کوچیک داشتن حرف میزد که دیگه مسافرت تعطیل و خواب تعطیل و مونده بود از ماه دیگه که خانومش میاد سرکار چیکار کنن. یه پسر 4 ساله داره و یه پسر 5 ماهه(عکساشونو خانوم مهندس قبلی وسط کلاس نشونم داد) ... آقا مهندس از خوبی های مجردی و زن نگرفتن میگفت بالاخره من تا خونه داشتم میخندیدم.خیلی خیلی خوش گذشت. ظهرم مثل همیشه که از سرکار میام رسیدیم خونه من در پاساژ همسر اینا پیاده شدم که روبرو 115 بود. آقای ق هم همونجا کار داشت و پیاده شد. بامزه تا پیچیدیم تو خیابون راننده به آقای ق گفت اینم ماشینشونه(مرده بودم از خنده)

روز خوبی بود و اومدم خونه تا 5 خوابیدم.

۹۴/۰۸/۰۱ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۱)

1. "همین که قرار نیست با راننده تنها برم خودش خیلیه" دفعه پیشم رفتنا با ی خانم بودید اگه اشتباه نکنم!
2. "خانومشو از دور دیدم ولی معلوم بود که خوشگله" خانمش مگه توی بیمارستان کار نمیکنه؟! که حدس زدید خوشگله! شایدم از بس حروف الفبا!!! (ق و چ و ...) زیاد شده من با یکی دیگه اشتباه گرفتم! :)
پاسخ:
1. دفعه پیش با یه خانم رفتیم ولی من تنها با راننده برگشتم چون کلاس اون خانم تا 4 بود و قرار شد با یکی دیگه برگرده
2. نه درست حدس زدید ولی خانومشون مرخصی زایمان و از همین ماه برمیگرده سرکارش واسه همین من اینقد دیر فهمیدم که خانومش همکارشه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">