دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

59.عاشورا

يكشنبه, ۳ آبان ۱۳۹۴، ۰۱:۰۰ ب.ظ

روز عاشورا من باز حال بیرون رفتن نداشتم. صبح ساعتای 9 بود تازه داشتم صبحانه رو جمع میکردم مادرشوهرم اومده در خونه با عجله میگه زود باش بیا بریم فلان جا کباب میدن.... خدایا این عزاداریا رو قبول کن ازشون. من گفتم نمیام تازه از خواب پا شده بودم خدا میدونه قیافم چطوری بود که راحت قبول کرد و رفت. البته همسر رفت بیرون و منم از تلویزیون شهر خومونو میدیدم و واسه خودم غصه میخوردم. ظهر نزدیک خونمون نذری میدادن همسر رفت اندازه خودمون گرفت و اومد. من اصلا مخالف نذری گرفتن نیستم و عارم نمیاد. من خودم عاشق بوی غذای نذری ام ولی معتقدم ما واسه تبرکشه که میگیریم نه پر کردن یخچالمون. به نظرم کسایی هم که نذری میدن دلشون میخواد برسه به دست کسایی که واقعا نیازمندن. ظهر مادرشوهر اومد و دید که ما اندازه خودمون غذا گرفتیم کلی دعوامون کرد و بزرگترین قابلمه منو برداشت و رفت یه عالمه نذری گرفت.همشم برد با خودش. من کلا چشمام چهارتا شده بود....بازم میگم خدایا این عزاداریا رو ازشون قبول کن....

دوتا از دوستای همسر با افتخار یه عکسو گذاشته بودن تو گروهشون هردو با لب خندون جعبه عقب ماشین پر ظرف غذای نذری که گرفته بودن....... فقط همینو یاد گرفتیم به نظرم مردم هم شورشو درآوردن خب شما که این همه پول برای نذری هاتون میدید(مخصوصا این کله گنده ها) چرا همین پول به بهزیستی نمیدید؟ چرا به بیمارستانا کمک نمیکنید مطمئنا ثوابش بیشتره و خیر و برکتش بیشتر. من مطمئنم اگه یه روز غذای نذری پختم(البته ترجیحم کمک به بیمارستان) خودم ازش نمیخورم یا به فامیل نمیدم همشو به کساییکه نیازمندن میدم.

۹۴/۰۸/۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۱)

:))

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">