دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

81. دوست جدید

يكشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۳۳ ب.ظ
امروز یه اتفاق خوب افتاد . همسر رئیس اومد. منم باهاش کلی حرف زدم و آشنا شدم. در نظر اول انگار خیلی مغروره یه کمم لباس پوشیدنش عجیب بود. یه مانتو بلند مشکی گشاد از اینا که حالت عربی داره و معلوم نیست چادر یا مانتو پوشیده بود. ولی خب یه کم موهاش بیرون بود و آرایشم داشت. بعدم که روپوش پوشید خیلی عجیب مانتوش بلند و گشاد بود. من خیلی وقت بود از این تیپا ندیده بودم. با این که لاغر بود یه مانتو لخت بلند و خیلی گشاد. همه بهش گفتن یه کم تنگش کن دیگه که باردار نیستی. به نظرم آدم خاصی بود ولی درکل خیلی مهربون و با ادب و ناز بود. خیلی دوسش دارم مثل خود رئیس. همش نگران کوچولوهاش بود که گذاشته بودشون مهد کودک....به رئیسم گفتم مبارکه خانومتون اومده خندید.. امروز اومده بودن واسه کالیبراسیون دستگاههای بخش نوزادان منم تا ساعت 3 اونجا بودم :) تا ظهر که بچه های صبح کار بودن از جمله خانوم آقای ق خیلی بهم خوش گذشت :))) حالا خیالم از بخش نوزادان راحت شد. عمر تمام لامپ های فتو تراپی که برای زردی بچه ها استفاده میشد تموم شده بود. منو کشتن تا برن بخرن خداروشکر دیگه خود شرکت عوضشون کرد. من چهارتا بیشتر نداشتم براشون عوض کرده بودم. مثلا عمرشون 1200 ساعت بود و وقتی من چک کردم 2000 رد کرده بودن بعضیاشون.شوکه شدم زنگ زدم خانوم مهندس قبلی گفت من تاحالا اینارو چک نکرده بودم. 0_0. از اونجایی هم که بیمارستان فکر میکنه خانوم مهندس قبلی خداست و من یه آدم هیچی نفهم (طرز فکر مدیر بیمارستان) کلی طول کشید تا قانع بشن بخرن. چه برسه به پروسه خریدن و انبار داری و غیره....
جمعه صبح به همسر گفته بودم من بستنی میخوام(تو این سرما). گفت هروقت رفتیم بیرون میخریم. خب یادش رفت دیگه معلومه. جمعه شب و شنبه صبح که بهونه گیر و غرغرو شده بودم. شب که اومد خونه دیدم یه پلاستیک دستشه توش انواع و اقسام بستنیه . وای مردم از خنده یه شب غرغروشدم چه یادش اومد چی دوست دارم. میگم چرا حالا این همه؟ میگه نمیدونستم از کدوما دوست داری:))))))))) حالا هر وقت دلم بخواد میرم یه بستنی میخورم....خدایا من و این همه خوشبختی محاله.
همسر امروز رفت مصاحبه، خودش که خیلی خیلی راضی بود. ایشاله که قبول بشه...الان تو راهه داره میاد.
یه شماره ناشناس بهم تو واتس آپ پیام داده حس میکنم خ. جواب ندادم.
۹۴/۰۹/۰۱ موافقین ۱ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۶)

بستنی تو زمستون میچسبه ;)
پاسخ:
مخصوصا وقتی گلودردم داری :))))))
نه دیگه در اون حد!
البته من آیس پک رو هم تو زمستون دوست دارم!


در ضمن اگه میشه این رمز رو برا ارسال نظر بردارید
پاسخ:
من شدیدا معتقدم بستنی واسه گلو درد خوبه و همیشه با خوردنش بهترم میشم
آیس پک که محشره
رمز؟ چه رمزی من در جریان نیستم.
۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۲:۱۷ نرگس جوان
برا منم بفرس بستنی. تصن زندگی بی بستنی خر است:دی
پاسخ:
ها ها ها ها به هیچکس نمیدم :)))
کد امنیتی رو میگم که هنگام ارسال نظر باس ما بزنیم رو لطفا بردارید
پاسخ:
حالا میگردم اگه دست من بود برش میدارم
خیلی کیف میده وقتی فریزر  پر از بستنی باشه (:
پاسخ:
اوهوم دارن تموم میشن غصه دارم
یعنی خ باید خیلی خیلی نفهم و بیشعور باشه اگه هنوزم ...:|
پاسخ:
نفهم و بیشعور هست دعا کن حدسم اشتباه باشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">