دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

82. بیمارستان درهم

سه شنبه, ۳ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۴۰ ب.ظ

امروز سه شنبه بود و من هم اتاقی داشتم :) سه شنبه ها تو اتاق من نوار مغز میگیرن و من هم صحبت دارم. اتفاقا این خانم فامیل دور ماهم هست بنابراین ما حرف برای گفتن زیاد داریم :))) امروزم به دلایل خانومانه ما اصلا توان حرکت و کار نداشتیم .. پیچیده بودم تو خودم کنار شوفاژ نشسته بودم. درمانگاه پیجم کرد زنگ زدم گفتن ساکشنمون خرابه. یه دونه ساکشن داشتن با بیحالی رفتم و دیدم به به رئیس اونجاست و از دور تا منو دید با مهربونی یه دستی برام تکون داد. گفتم این واسه من خواب دیده الکی اینجوری مهربون نمیشه. رئیس مسئول درمانگاه هم هست امروزم تمام خدمات جمع کرده بود انبار درمانگاه ریخته بودن بیرون از بین وسایل دوتا ساکشن عهد بوق پیدا کرده بودن که به نظر رئیس قابل برگشت به حیات بودن.جالب بود تا من رفتم اونجا یکی از خدمه ها از تو جیبش دوتا دونه دستکش لاتکس بهم داد که خیلی بهش احتیاج داشتم . بعد رئیس اومده میگه دستکش از کجا آوردی؟ گفتم بچه ها بهم دادن. بعد رئیس گفت خب به منم بدین دو ساعته اینجام. گفتن دیگه نداریم خخخخخخ. ولی اینقد کار داشتن که هیچکدوم حاضر نشدن کمکم اینارو بیارن. برگشتم تو بیمارستان خدمه پیدا نکردم هرکی یه کاری داشت. به خودم گفتم میتونم خودم بیارمشون چرخ دارن. خیلی حماسی تصمیممو گرفتم و رفتم. درمانگاه دقیقا اونطرف حیاط بیمارستانه، فاصله بینشون زیاده ولی رفتم و دوتاشون همزمان میکشیدم و میاوردم. نمیدونم اینقد این صحنه واسه همه عجیب بود که 0_0 اینجوری نگاه میکردن. البته صداش رو آسفالت خیلی داغون بود. با موفقیت به اتاقم رسیدم ولی کتف و دستام خیلی درد گرفت. حالا این دوتا شدن آینه دق من. چیکارشون کنم آخه. قبل از این که بیام رئیس گفت تو تنها کسی هستی من اینقد راحت جهازمو میدم بهشا. بهت اعتماد دارم . (کلا یه همه تجهیزاتش میگه جهازم )

اوضاع بیمارستان خرابه دستگاه اکو خراب شده و 50 میلیون خرج تعمیرش میشه ... نمیدونیم چیکار کنیم. دستگاه امحا زباله هم امروز خراب شد. سی تی اسکن هم یه موقع هایی اذیت میکنه. اگه اوایل کارم بود سکته میکردم از ناراحتی ولی الان خیلی شیک اصلا ناراحت نیستم اینقد از این اتفاقا افتاده و حل شده. ایناهم درست میشه...

آها یه چیزی گفته بودم یه خانومی داریم که رئیس به اسم کوچیک صدا میزنه. چندوقته فهمیدم خانوم شهرداره. یه بار تو یه مغازه دیدیمش.بعدا هم بقیه گفتن.کم کم نظرم بهش عوض شد دیدم چقد دوسش دارم خخخخخخخ. نه جدی چندبار که باهام حرف میزد بهم گفت دخترم یا میگفت مامان بیا اینو امضا کن. این مامان گفتناش دل منو برد. حالا دوسش دارم(فکر نکنین چون زن شهرداره دوسش دارما نه) همون روز که پدرشوهر اومده بود اورژانس. برادرشهردار هم افتاده بود زمین و لگنش شکسته بود. البته اون اعزام شد اصفهان و عمل کرد. امروز ظهر رادیولوژی پیجم کرد. رفتم دیدم پرینتر سی تی کار نمیکنه. حالا برادرشهردار هم سی تی گرفته و 4 باید اصفهان باشه. این خانم هم اومد تو اتاق به منو مسئول رادیولوژی که خیلی باهم دوستیم گفت اینو درست نکنین من میبافمتون بهم :) من گفتم اگه درست شد چی؟ گفت ماچتون میکنم. گفتم نه یه شکلات حداقل بهمون بده. گفت باشه. و من با موفقیت مشکلشو حل کردم :))))) بعد بدو بدو رفتم میگم شکلات من یادت نره ها :))

منتظرم تا حقوق مهر و آبان بگیرم تو یکی از این تعطیلی ها برم خونه . دقت کردین همش میگم برم خونه و همسر میگه خوب منو از برنامه هات انداختی بیرون. من میگم نه من میدونم تو آموزش پرورش قبول میشی میری دوره :))) دلم میخواد تنها برم همسر اونجا خیلی هی غر میزنه و مریض میشه و هی از همه چی ناراحت میشه کلا کوفتم میکنه. تنها بهتره. حداقل یه هفته منم و خانوادم این که خواسته زیادی نیست بعد 4 ماه.

۹۴/۰۹/۰۳ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۳)

۰۳ آذر ۹۴ ، ۲۲:۵۷ نرگس جوان
ببا شکلاتو نصف کنیم خخخخ
پاسخ:
اگه شکلاتی گیرمدبیاد عمرا نصف کنم با کسی :) بعله اینقد خبیثم من.
خوبه که کارای بیمارستان براتون روال شده:)
شکلاتتون هم نوش جان
ولی امروز از روزای پراسترس من بود :(
پاسخ:
ممنون
خب بیا بنویس برامون تنبل :)
ایشاله که مشکلات کاری شما هم حل میشه
۰۵ آذر ۹۴ ، ۲۲:۵۲ مادمازل بی
خانومی زندگی مشترک سخت است؟
پاسخ:
خیلی سخته مخصوصا وقتایی که بی پول میشیم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">