دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

84. همه چیز نوشت

شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۴، ۰۷:۱۴ ب.ظ
دلم واسه خونمون یه ذره شده. واسه مامان و بابام. واسه داداشم که 5 ماهه ندیدمش و دوماه دیگه عروسیشه....دلم گرفته. هفته دیگه رو مرخصی گرفتم 5 روز :) پنج شنبه و شنبه بعدشم تعطیله. یعنی 1 هفته کامل میتونم اونجا باشم. فعلا معلوم نیست با همسر میرم یانه. یعنی فعلا برنامه اینه که باهم بریم مگه این که یه اتفاقی چیزی بیفته. (من دلم میخواد تنها برم)
5 شنبه برگه مرخصی پر کردم و گرفتم دستم چند بار رفتم دفتر مدیر هر دفعه درحال داد زدن بود و من نرفتم تو. فکر کنم 5 باری این اتفاق افتاد. نزدیکای ظهر رفتم تو اتاقش تنها بود و خداروشکر داد نمیزد. گفتم آقای ر .. گفت جانم 0_0. ماهم درجا برگه مرخصی گذاشتیم جلوش.. هی نگاش کرد هی نگاش کرد. هی گذاشتش رو میز و برش داشت بعد یک دفعه امضاش کرد داد به من. این دیگه چه حرکتی بود نمیدونم.....پنج شنبه ظهر خونه مادرشوهر اینا بودیم بعدش من و همسر و مادرشوهر رفتیم مسجد واسه پسر همسایمون..درنتیجه جمعه دیگه نرفتیم خونشون و یه آخر هفته پر از آرامش و خوب داشتیم....
همسر پنج شنبه چک داشت و چون یک هفته به خاطر باباش نرفته بود سرکار حساب کتابش بهم ریخته بود. من هرچی تو حسابم بود براش ریختم تا چک پاس بشه. حالا جفتمون صفر شده بودیم و مونده بودیم چطوری قراره بریم سفر. امروز صبح حقوق مهر منو ریختن. همسرم این چندروز کارش خوب بوده. چقد خدا هوای مارو داره......یک لحظه هم تنهامون نمیذاره. ولی من اس ام اس حقوقمو که دیدم خیلی غصه خوردم چقد حقوق من کمه. این سری کمترهم شده بود . همسر گفت چون مهر 30 روزه نه 31 روز :(
کارم خوبه ولی یه چیزایی کامل نیست و باید شروع کنم به کامل کردنشون که واسه اعتبار بخشی مشکلی نداشته باشیم. دیگه به یه دید کلی رسیدم و از اون گنگی روزای اول دراومدم. هرچند بازم یه سوتی هایی میدم. اون هفته اومده بودن واسه کالیبراسیون بخش نوزادان خیلی حواسم بود که یه انکباتور تو اورژانس بیارم تا اونم کالیبر بشه. امروز بازدید مدیریتی رفتیم بخش زنان و مامائی و من یهو یه وارمر نوزاد دیدم و سرجام میخکوب شدم . چرا من اینو یادم رفت؟؟؟؟؟ حالا چیکار کنم :( بعد از بازدید زنگ زدم شرکتشو به رئیسش گفتم میشه برچسب کالیبره رو برام بفرستین من خودم چکش میکنم. اول که غش کرد از خنده (من نمیدونم چرا هروقت نگران یه چیزی ام طرف مقابل غش میکنه از خنده ) گفت یه دستگاهتون که پیش ماست هنوز درحال تعمیره. بچه هامون چند روز دیگه میخواستن برن فلان شهر که تو مسیر شماست. قرار بود دستگاتونو بیارن حالا اونم اوکی میکنن براتون :) وای اینقد خوشحال شدم. تا من باشم عین آدم لیست دربیارم از این به بعد. میخوام یه سری مستندات درست کنم مثلا من هرماه میرم بازدید بخش ها ولی هیچ وقت فرمشو پر نمیکردم و از مسئول بخش امضا نمیگرفتم. حالا فهمیدم وقتی یه مشکلی پیش بیاد چقد این مستندات مهم میشن. یا فرم های بازدید روزانه ای که بخش ها باید خودشون پر کنن. معمولا گمشون کردن و این خیلی اشتباهه چون یه وقتی متوجه خرابی ها میشن که خیلی دیره..
اون روزی که پدرشوهر حالش بد شد آوردنش اورژانس یه اتفاقی افتاد که اصلا نشد بگم. قبل از اینکه اون اتفاقات بیفته. من صبح یک ساعتی تو سی سی یو بودم.اونجا پیج نداره بعد از بیمارستان زنگ زدن گوشیم که مدیریت کارت داره کجایی؟ رفتم دیدم مدیر عصبانی میگه کجایی؟ گفتم سی سی یو. میگه من اومدم داد زدم اونجا تو کجا بودی؟ گفتم حالا چی شده. میگه این پالس اکسیمتر نوزادان مشکلش چیه؟ 0_0 میگم نمیدونم باهم رفتیم اونجا دوتا پرستاره حامله نشستن میگن این یک هفته است خرابه. میگم خب باید به من میگفتین من از کجا بدونم؟ میگن بعد یک هفته فکر کردیم دیگه میدونی... و منو جلو مدیر بیمارستان خیلی کنف کردن. من به مدیر گفتم من الان دارم میشنوم کسی به من چیزی نگفته بود. اونم عصبانی... شنبه مسئول بخش نوزادان دیدم بهش گفتم چی شده چون واقعا ناراحت بودم خب باید به من میگفتن من این چندوقته تمام وقتم تو نوزادان گذاشتم.اونم ناراحت بود چون مدیر با اونم دعوا کرده بود جالبه حتی مسئول بخشم درجریان این اتفاق نبوده و اونا بدو بدو رفتن پیش مدیر گلگی. حداقل فهمیدم کاری به مسئول بخششون نداره و اونم به اندازه من بازی خورده. واقعا بعضیا چقد بدن. اولین بار بود یکی تو کار اینجوری دعوام میکرد :(
ذهنم بهم ریخته است نوشته هامم همینطور ... ببخشید
۹۴/۰۹/۰۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۳)

۰۸ آذر ۹۴ ، ۰۰:۳۵ نرگس جوان
اینجور نوشته ها ادمو سبک میکنه :)
پاسخ:
هرچی به ذهنم اومد نوشتم :)
۰۸ آذر ۹۴ ، ۱۴:۰۳ نرگس جوان
کار خوبی کردی
پاسخ:
:)
1. "دلم واسه خونمون یه ذره شده. واسه مامان و بابام. واسه داداشم که 5 ماهه ندیدمش و دوماه دیگه عروسیشه" آخی 
2. من احتمالا 22 و 23 اُم مرخصی بگیرم 
3. حقوق مهرماه تون رو تازه ریختن؟!!! O_O
4. "چقد خدا هوای مارو داره......یک لحظه هم تنهامون نمیذاره" وقتی واسه پدر مادر کاری کنی خدا بی مزد نمیذاره کارتو؛ هرچند در مقابل زحماتی که اونا قبلا برامون کشیدن هیچه
5. کارانه به تعداد روزای ماه بستگی داره اما حقوق نه، تازه یک روز هم اصلا محسوس نیست توی کارانه
6. "اولین بار بود یکی تو کار اینجوری دعوام میکرد :(" زیاد این مسائل توی کار پیش میاد...مثل امروز من که مدیر بالادستم داشت مثلا توبیخم میکرد ولی منم جوابش رو دادم ولی یکی دو ساعتی اعصابم خورد بود
پاسخ:
1. مرسی
2. به سلامتییی کمه ها بیشتر بگیر
3. آره نامردا
4. خدا یه دونه است نمیدونی چه جاهایی به دادمون رسیده
5.حقوق من اداره کاریه و مثل کارگرا روزمزد محسوب میشم. کارانه هم که فعلا معلوم نیست
6. آخه وقتی بی گناه باشی خیلی زور داره

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">