دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

86. اتیکت :/

دوشنبه, ۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۹ ب.ظ
صبح اینقد واسه اتیکتم ذوق زده بودم بدو بدو اول صبح رفتم پیش مترون تا جا کارتیمو بگیرم. تا اتیکتمو دید گفت این چرا بزرگه؟ بعد دیدم بله یه هوا از کارتهای بقیه بزرگتره و حتی اگه اضافه ی پرس هاشو بچینی هم تو جاکارتی نمیره :( کلا نوشته هاشم درشتتر بود. گفتم اشکال نداره دوباره میرم میزنم. همون جا گیره جا کارتی ام هم شکست و گفتن دیگه نداریم :))) چه صبح دل انگیزی واقعا. خدایا دستت درنکنه واسه هرچی من ذوق زده میشم،اینطوری میشه...
امروز یه عالمه کار داشتم همش اینور و اونور، فکس بگیر و بفرست دارم تمام تلاشمو میکنم حداقل هیچ کار اداری واسه هفته دیگه نمونه.. خیلی نگران کارمم ولی خب مگه چقد به من حقوق میدن که من واسشون اینقد حرص بخورم. واقعا از وقتی حقوق مهر گرفتم افسرده شدم امروز با مدیریت دوباره واسه کارانه صحبت کردم. اونم آب پاکی رو ریخت رو دستم و گفت بهتون نمیدیم چون شرکتی هستین. بعد ازم پرسید چقد میگیری و وقتی فهمید خیلی سعی کرد جلو تعجبشو بگیره. درعوض حالا من شدم یه مثال خوب واسه آقای مدیر. امروز تو دفترش بودم نمیدونم کی داشت چه اعتراضی میکرد یهو فرمودن مگه این خانوم مهندس نیست با اینقدر حقوق .... و همه دیگه ساکت میشن و میبینن وضعیتشون اصلا درحد اعتراض نیست :/  همچنان فقط رئیس با من خیلی مهربونه..امروز میخواستم یه چیزی برام مهر کنه خیلی راحت مهرشو داده به من 0_0 گفتم نه خودتون مهر کنید...
هی کمبودهای بیمارستان کشف میکنمو خرج میذارم سر دستشون :) البته هی ریز ریزن ولی حس میکنم امور مالی مون میخواد خفم کنه. دیروز عصر رفتم چسب 5 سانتی بگیرم تا رفتم تو لوازم تحریری دیدم اااا آقای امور مالی داره با صاحب مغازه گپ میزنه. سلام دادم و آقای امور مالی به صاحب مغازه گفت میشناسیش؟ گفت بعله عروس آقای فلانیه. گفت آفرین. بعد گفت همکارمونه ها. دوباره اوشون گفت بعله بعله میدونم هم محله ایم ها..
یه سری نگرانی جدید پیدا کردم . لارنگوسکوپ ها. لارنگوسکوپ یه وسیله است که حالت چنگک داره و روش چراغه و معمولا برای احیا یا باز کردن راه هوایی استفاده میشه. بخش ها و انبار چراغ های یدکیشو ندارن. حتی باطری یدک کنارش ندارن که اگه سر بزنگاه خاموش شد معطل نمونن. امروز ساعت 1 زایشگاه بعد یه احیا خواست براش چکشون کنم. و این یهو شد یه نگرانی برام. فردا همشونو چک میکنم و درخواست خرید لوازم یدکیشونو میدم.
ظهر نهار نداشتیم همسر گفت ساندویچ میگیرم. از روبروی بیمارستان. جایی هم که من اتیکتمو دادم درست کنن دقیقا همونجا بود. باهم رفتیم و گذاشتم جلوش و گفتم مشکلش چیه. مرده پر رو گرفته دورشو کامل چیه (کل کادر رفته) بعد به زور چپوندتش تو جا کارتی ام. گفتم نه این مثل مال بقیه نیست بزرگتره. گفت نه این مدل 94 . انگار من احمقم. گفتم نه آقا من میخوام کوچیک باشه نه که دورشو بچینین. گفت کی گفته مشکل داره؟ گفتم آقای فلانی مترون بیمارستان. گفت این طوری نیست خوبه. منم از جاش در آوردمش و گفتم مثل بقیه میخوام اندازه استاندارد. و گذاشتم جلوش. گفت باشه دوباره عکستو بده تا شب حاضرش میکنم. اومدیم بیرون همسر کلی بهم افتخار کرد گفتم من صبح تا ظهر همینم تو بیمارستان وگرنه بیچاره ام. گفتم شب اومدی بگیری پول ندی دوباره ها. همسرم یه لحظه موند و گفت خودت بیا بگیرش گفتم باشه.
ظهر از خستگی داشتم میمردم نفهمیدم چطوری خوابم برد،تو اوج خواب دیدن بودم گوشیم زنگ خورد نمیدوستم صبح یا شبه؟ آلارم یا زنگه؟ منگه منگه دیدم شماره تهرانه گفتم حتما از یه شرکته کارم دارن برداشتم یه دختره جیغ جیغو بازاریاب ساعت 3 و نیم زنگ زده ببینه درخواستی واسه هتلینگ بیمارستان داریم یا نه :/ دفعه قبلم همین موقع ها زنگ زده بود ولی من بیدار بودم. جوابشو دادم و گفتم میشه دفعه بعد تو ساعت اداری زنگ بزنین؟ یهو ساکت شد . گفت شما تا چند هستین؟ گفتم 2. بعد سریع خداحافظی کرد. دیگه خوابم نبرد هرکاری کردم خوابم نبرد. خیلی عصبانی شدم به اون خوبی خوابیده بودم میدونستم یه خواب خوب میدیدم ولی هرچی فکر کردم نفهمیدم درمورد چی بود. گوشیمو برداشتم و وای فای روشن کردم یه پیام اومد که یه لبخند گنده آورد رو لبم.
baba joined telegram
بابام گوشی خریده و حالا تلگرام نصب کرده بود دیدم آنلان بهش پیام دادم و خیلی شیک یک ساعتی با بابام چت کردم :) آخرش نوشت به زودی میبینمت دخترم و من دلم رفت اونجا. فقط چند روز مونده :)

۹۴/۰۹/۰۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۲)

۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۹:۰۴ نرگس جوان
همه اون انرژی منفی بالا با این چند خط پایین رفت :)
پاسخ:
دقیقا کل روزم عوض شد :)
عجب روزی
تلگرام و خانواده :)
پاسخ:
شب شد imo  و خانواده :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">