88. پرکارم
به شدت امروز مشغول بودم، میخوام همه کارا رو بکنم و هیچ جوره نمیتونم از کارم دل بکنم. چه شانس گل گلی هم دارم. هفته دیگه که نیستم دوشنبه یه کلاس عالی معاونت درمان برامون گذاشته :( واسه کالیبراسیون دستگاه سی تی اسکن و رادیولوژی میان و همچنین انکوباتورهایی که بردن ، میارن و من چقد تاکید کردم وقتی اومدن بگین اون دستگاهی که من یادم رفته کالیبر کنن البته به خودشونم زنگ زدم گفتم. چندتا وسیله هم باید بگیریم که دارم کاراشو میکنم و از همه مهمتر شاید دانشگاه بهمون اکو هم بده. آخه خدایا چرا همه این اتفاقا باید تو هفته دیگه باشه؟؟؟؟؟
هفته بعدشم اولین روزی که باید بیام سرکار باز تو معاونت درمان کلاس دارم ساعت 10. ولی میخوام دلمو بزنم به دریا و یک هفته فقط با خانوادم باشم. امروز برامون کلاس آماده باش وبا و آنفولانزا گذاشتن به خاطر کسایی که از کربلا میان. بعد مسئول آموزش گفت تو کی کلاس آموزش کار با تجهیزات پزشکی میذاری؟ من 0_0 کی بذارم؟ گفت امروز برو برنامه بخش ها رو بگیر که بگم کی بذاری نیروهای طرحی باشن... من 0_0 آخه من هفته دیگه نیستم. اوشون هم چون دوقلو حامله است و دیگه ماه آخرشه. از اول دی نمیاد. یعنی 1 هفته آخر ماه فقط وقت دارم. نشد هم بدون اون خانوم انجامش میدم. من میتونم.
ظهر رفتم اتیکتمو بگیرم همون قبلی دادن دستم میگن بیا درست شد :/ منم یک دور دیگه دعوا کردم و قرار شد پنج شنبه صبح بگیرمش.
امروز ظهر دوباره تو اوج خواب یکی ساعت 3 و نیم زنگ آیفونمون زد. نه زد ها ، زدددددددددددددد نه یه بار چند بار. بعد هرچی همسر میگفت کیه جواب نمیداد باز زنگ میزد. همسر رفت ببینه کیه شاید بچه مزاحم باشه. زن همسایمون بود نذری برامون آورده بود. ایشاله که خدا قبول کنه ازش ولی اگه همه رو مثل ما اینجوری از خواب پرونده باشه بیشتر فحش میخوره تا دعا. آخه 3 و نیم ظهر؟؟
فردا پدرشوهر اینا گوسفند میکشن و ما کلا درگیریم. شبش باید وسایلمونو جمع کنیم و پنج شنبه بعد از کار من و یه نهار سریع راه بیفتیم که ایشاله آخر شب برسیم خونه :)))))) شاید یک هفته ای نباشم منو فراموش نکنید ها :)
یک پست پایانی از یک ماجرا هم میذارم البته با رمز. دوستای جدیدم اگه رمز میخواین بهم بگید از چه راهی براتون بفرستم. پست های رمز دار دنباله ی هم هستن.