دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

107. سوختگی

يكشنبه, ۶ دی ۱۳۹۴، ۰۱:۱۰ ب.ظ

دیشب آخرای غذا درست کردنم همسر اومد خونه منم رفتم نشستم پیشش. حس کردم یه بویی میاد رفتم دیدم 3تا از پیراشکی هام یه طرفش سوخت... بعد همسر کلی دعوا کرد که حواست کجاست؟ مگه چیکار داری؟ وایسا غذاتو درست کن دیگه. کارته همیشه همینی.. عین خیالت نیست و ............. کلی دعوا

گفتم خب 15 تا درست کردم سه تاش سوخت اینا مال من. گفت مهم بوشه سرم درد گرفت حالا باید درو بازکنیم یخ بزنیم تا بوش بره. من واقعا غیر از همون یه جملم هیجی نگفتم. واقعا اینقد عصبانیت داشت ؟ شاید من زیاد غذا میسوزونم خودم خبر ندارم از این به بعد غذام یه ذره هم ته گرفت میام مینویسم شما بهم بگین. هیچی نگفتم ولی حالم گرفته شد...همینجوری ساکت نشسته بودم دوباره اومده میگه هرکار دلت میخواد میکنی بعد اینجوری سرتو کج کن منم بگم باشه طوری نیست. تازه گلومم درد گرفت تا الان هیچیم نبود واسه بوی سوختگی. حالا واقعا بوی سوختگی درکار نبود... چی بگم کاملا بی دفاع بودم حوصله توجیه کردن کارمم نداشتم غذا سوزونده بودم. دوباره با من دعوا میکنه چرا حرف نمیزنی هرشب میگفت چقد حرف میزنی؟ خدایا من چیکار کنم؟

یکی از مسئول بخشا عوض شده یعنی مسئول قبلی رفته بود مرخصی زایمان و الان اومده. به شدت جدی و بداخلاق و نکته بین یا بهتر بگم ایراد گیره. تا الان چند بار منو بازخواست کرده سر چیزایی که کسی اهمیتی بهشون نمیده.مثلا امروز منو خواسته که شما دستگاه شوک مارو چک میکنید؟ میگم بله سالمه. میگه ساعتش یک ساعت عقبه. میگم خب باشه. میگه وقتی ما میخوایم گزارش پرستاری رد کنیم ساعتش مهمه . حالا بخش اطفال از اون بخشاست که تا حالا احیا نداشته توش. خب ما که اینجا دکتر و تجهیزات زیادی نداریم بد حال که باشن اعزام میشن. در واقع مریضای اون بخش همه یا اسهال دارن یا سرما خوردن. البته دستگاه شوکشون سالمه و همیشه باید چک بشه ولی ایرادای بنی اسرائیلیش منو کشته. دوسش ندارم

بیمارستان خوبه کارای اداریمم خوبن. کم کم دارم کارا رو میکنم. کارهای بزرگ. دارم کارای کالیبراسیون سالیانه رو میکنم و به اعتبار بخشی نزدیک میشم. نمیدونم دقیقا چیه ولی کاملا تو بیمارستان طوفان به پا میشه. به قول خانوم شهردار تو آرامش قبل از طوفانیم.امروز برام نامه اومده هفته دیگه برم کلاس اونم کجا تو سالن همایش های هتل کوثر واییییییییییی چه هیجان انگیز. من دیگه ایران بر نمیگردم خخخخخخ

اون کلاسی هم بود که با مهندس آی تی رفتیم فردا امتحانشه ولی الکترونیکی مهندس آی تی گفت اگه امتحان دادی به جای منم بده. شمارشم داد. حالا تا ببینم چی میشه.

۹۴/۱۰/۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۳)

۰۶ دی ۹۴ ، ۱۳:۱۷ بهراد صادقی
ننویسی سنگین تره
پاسخ:
من دوست دارم بنویسم هرچقدرم که نوشتن بلد نباشم
ولی شما میتونی نخونی :)
فدای سرت که سوخت.
واسه همدیگه هم مگه امتحان میدین؟
پاسخ:
آزمونش الکترونیکیه :)
حواستون کجا بود مگه؟! هااااان؟!:)
وقتی همچین اتفاقایی رو توی زندگی آینده م متصور میشم، با خودم میگم من اگه یه روز سرِکار اعصابم خورد بشه بعد بیام خونه چجوری ممکنه رفتار کنم؟! :-/
هتل کوثر مگه کوجاست؟! (لهجه اصفهونی مونده توی حرفام :دی )
آخ آخ تقلب؟؟!بگم؟!بگم؟!
حالا امتحان خوب بود؟ :)
پاسخ:
تو تلویزیون :)
خب منم از سرکار میام ولی اینجوری نمیشم. البته میدونم توانایی خانوما بیشتر از آقایون :)
یک هتل بسیار بزرگ و معروف و شیک :) من تاحالا توش نرفتم البته ولی یه پاساژ کوثر  کنارشه که من همیشه اونجام :)
امتحان ندادم میام مینویسم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">