142. فرفره
شنبه, ۸ اسفند ۱۳۹۴، ۱۲:۱۵ ب.ظ
چند روز بعد وقتی تو اتاقم نوار مغز میگرفتن دکتر اومد تا جوابا رو بزنه. یه بچه تو نوبت بود که مشکلش نفس نفس زدن بود. دکتر میخواست موقع فوت کردن ازش نوار مغز بگبره. حالا من از همه این جریانات بیخبرم خیلی جدی به من میگه فرفره داری؟
من :فرفره؟
دکتر: آره فرفره
من: نه آقای دکتر ندارم
دکتر : پس یکی درست کن برام.
من با چشمای گرد شده که کاملا بیخبرم از همه جا باز میپرسم فرفره دیگه؟که میزدیم سر خودکار فوتش میکردیم؟
دکتر: درست کن دیگه من یادم رفته.
براش درست کردم اینقد ذوق کرد. گفت ایول بلدی؟ این باشه واسه ما احتیاجمون میشه.
بعد داد دست بچه که
فوتش کنه.
وقتی رفتن دیدم بچه ها گناه دارن یه کاغذ رنگی تو اتاقم پیدا کردم و یه فرفره قشنگ و باحوصله درست کردم.اون یکی با کاغذ آچار بود.
۹۴/۱۲/۰۸