دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

164.سیزده به در

شنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۷:۵۹ ق.ظ

هرسال سیزده به در ما با خانواده همسر میریم یه جا که همه فامیل پدریشون به صورت خودجوش میان اونجا هرکسم برای خودش نهار و وسیله میاره ولی دورهمیش خیلی خوبه. ویژگی خوش خوابی خانواده همسر که معرف حضورتون هست همیشه ما آخرین خانواده بودیم که میرفتیم تقریبا ظهر دیگه. یه سال که اینقد دیر شد که ظهر شد و بارون گرفت و نرفتیم :/ امسال دو روز قبل سیزده به در خانواده عمو خونه مادرشوهر بودن گفتن ما 7 صبح میریم. منم جوگیر گفتم من و همسرم 7 میایم. همسر دقیقا چشماش گرد شد . گفتم نه ماهم 7 میایمممم همیشه خیلی دیر میریم.شب قبلش که وسیله هارو آماده میکردم هی میگفت من نمیام ها گفتم نیا خودم ماشین برمیدارم میرم. ساعت 6 بلند شدم و حاضر شدم اینقد سروصدا کردم تا بلند شد کلی غر زد و بداخلاقی کرد تا رفتیم. تو ماشینم خیلی تو قیافه بود. بهم گفت جرات داری بگی هوا سرده :) ما اولین نفر رسیدیمممممممممممم خیلی حال داد پشت سر ما عمو و یکی از پسرعموها با خانومش رسیدن. ما سریع آتیش روشن کردیم چون واقعا سرد بود. یه ربع بعد یه پسرعمو دیگه با برادرزادش.اول اونجارو تمیز کردیم وسیله هارو چیدیم و یه صبحانه عالی کنار آتیش خوردیم بعدشم که چای زغالی. که عالی بود. نشستیم کنار آتیش تعریف واقعا داشتم لذت میبردم از اون هوا و طبیعت کم کم آفتابم که بالا اومد هوا بهتر شد. تا 9 دیگه خانوما و بقیه هم اومدن و رسما سیزده به در آغاز شد. اونجا فهمیدم این ویژگی خوابالودگی این خانواده مخصوصا مادرشوهر جک فامیل هم هست چون هرکی هم بهشون زنگ میزد جواب نمیدادن. آخه دلشون میاد سالی یه باره اینطوری دورهم جمع میشن و بهشون خوش میگذره اونوقت میگیرن میخوابن؟؟؟؟؟؟

یه نوه عمو هست که 4 سالشه واقعا بامزه و باهوشه.اونشب که قرار سیزده به در میذاشتیم اومد پیشم با همون زبون تیز و تند تند حرف زدنش گفت توام میای سیزده به در؟ گفتم آره کلی ذوق کرد و گفت اینم بیار(اشاره به خواهر شوهر کوچیکه)

اون روز تا منو دید داد زد دوستم بیا باهم بازی کنیم. اسممو بچه یاد نمیگیرن نمیدونم چرا؟ اینطوری شد که تمام روز من در حال تاب دادن به نوبت بچه ها و توپ بازی و گل یا پوچ و یه عالمه بازی دیگه بودم. چون این خانوم کوچولو خیلی هم ناز تشریف دارن تمام پسرکوچولوها از کنارشون تکون نمیخوردن. یکی شون یه گل پشتش قایم کرده اومده صداش میکنه بیا من کارت دارم؟ 0ـ0 خدایا اینا دیگه چی میشن؟دهه نودی...

همسر از همون لحظه که عموش اینارو دید اخلاقش یهو برگشت و خیلی بهش خوش گذشت و صد بار با افتخار اعلام کرد که ما اولین نفر اومدیم... هی به پسر عموش میگفت سال دیگه شب قبلش میایم میخوابیم 0ـ0 جالبه خانواده همسر نزدیکای 12 اومدن. بعد نهار یهو خیلی سرد شده از دور تو کوه میدیدم که داره برف و بارون میاد و ابرای سیاه دیگه 5 جمع کردیم و اومدیم. خیلی هم بهمون خوش گذشت متفاوت تر از سالهای قبل.

تفاوت خانوما و آقایون میدونید چیه؟ اینکه وقتی سیزده به در آقایون میرسن خونه سریعا دستور یه چایی تازه دم میدن بعدش دوش میگرن و میشینن جلو تلویزیون.....

خانوما وسیله هارو مرتب میکنن. لباسارو میریزن تو ماشین. یه عالمه ظرف و سیخ و کتری سوخته میشورن و دو ساعت میسابن. غذا امشب و نهار فرداشونو درست میکنن. لباسارو پهن میکنن. چون دیگه 9 شب شده غذا میخورن تا دوباره ظرف بشورن و آشپزخونه تمیز کنن میشه 10 و نیم. همش به خودشون میگن اگه بو دود نمیدادم و تو چشمام و حلقم پر شن نبود الان میخوابیدم ولی متاسفانه تموم اون شرایط دارن پس یه دوش میگرین و میشینن تا موهاشون خشک بشه. بهترین قسمتش اینجاست که نمیدونی کی خوابت میبره.

عاشق زن بودنمم.

۹۵/۰۱/۱۴ موافقین ۱ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۱)

جدا از موفقیت کار و درس ... 
چه قدر شیرین خانم خونه بودن :)

این برای قسمت آخر پست.
پاسخ:
واقعا از اینکه اینقد انرِژی میتونی داشته باشی احساس لذت میکنم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">