دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

168. دوستان جدید

پنجشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۵، ۰۸:۰۵ ق.ظ

یه مدته که برای خوردن صبحانه و چای و همچنین وقتهایی که کاری نداشتم میرفتم دفتر بهبود کیفیت. تو این اتاق 3 تا خانوم از جمله خانم شهردار و یک آقا که فقط روزای زوج هست.تا اینجای کار خیلی خوب بود چون من واقعا از تنهایی دراومدم و اونجا خیلی بیشتر با پرسنل آشنا شدم. بعداز یکی دو هفته ای حس کردم چون تو اتاق نیستم خب خیلی از تلفنارو جواب نمیدم و چون صدای پیج اونجا خیلی ضعبفه ممکنه خیلی پیجارو نشنوم. بعضی هاهم بهم گفتن هرچی گشتیم پیدات نکردیم. خیلی حس بدی بود اینطوری شد که من اونجا رفتنم رو کاهش دادم فقط درحد یه نیم ساعت صبحانه خوردن اونم وقتایی که خودشون زنگ میزنن که بیا. هروقتم صدای پیج میشنیدم سریع زنگ میزدم مرکز تلفن و میپرسیدم اسم منو گفتی؟

برداشت اول: آقایی که تو این اتاق هستن اصفهان مغازه گل فروشی و عروسک فروشی دارن. اولین روز بعد عید که اومدن واسه هرکدوم از خانوما یه گلدون آوردن به عنوان عیدی. یه گلدون کوچولو با برگای تپلی و یه عالمه گل کوچولو ریز که خیلیاش هنوز غنچه بودن. من وقتی دیدم که نمیدونستم جریان چیه یکیشونو دیدم و کلی واسه گلدونه ذوق کردم که چقد خوشگله.جریانو که فهمیدم تو دلم گفتم چه هدیه ی با ارزشی چه کار قشنگی واقعا آفرین به این سلیقه.برا همسری هم تعریف کردم چقد گلدونه قشنگ بود. چند روز پیش که داشتیم صبحانه میخوردیم و اون آقا نبود این سه تا شروع کردن به غیبت که دیدی چی برداشت آورد؟ شوهرم گفته این ارزون ترین گل ممکنه. اون یکی گفت حتما هرچی داشته فروخته این آشغالاش آورده واسه ما. اون یکی گفت اصلا درحد گلای من و گلخونه من نیست و ......

من به جای اون آقا دلم شکست.کلا وا رفتم. نظرم خیلی راجع بهشون عوض شد. اگه یکی اون گلدون داده بود به من تا 2 ماه رو ابرا بودم.امکان نداشت به این چیزا فکرم بکنم. اینقد جا خوردم که دیگه لقمه از گلوم پایین نرفت.

برداشت دوم : روز آخری که اینجا بودیم قبل از عید با همسری رفتیم سوغاتی بخریم واسه مامان اینا. تو مغازه خانوم شهردار دیدیم همسر هم خیلی معمولی باهاش سلام علیک کرد بعدشم که رفت خداحافظی. یه روز دیگه سر صبحانه خانوم شهردار گفت تو از من چی به شوهرت گفتی که اون روز نزدیک بپره بغل من. 0ـ0 گفتم چیزی نگفتم کاری نکرد بنده خدا. گفت آخه خیلی احساس صمیمیت میکرد (منظورش این بود که من خیلی از باحال بودنش واسه همسر تعریف کردم) گفتم نه همسر کلا آدم اجتماعی با همه خیلی گرم و صمیمیه. واقعا هم خوشم میاد از این رفتار همسر چون خیلی برام پیش اومده آقایونی که رفتار اجتماعی یاد نگرفتن نمیفهمن سلام دادن چطوریه یا وقتی یه سلام بهشون میدی یا جوابتو نمیدن یا به دیوار نگا میکنن. فکر میکنن الان کشته مردشونی. داشتم برای خانوم شهردار توضیح میدادم که نه بابا بنده خدا همیشه اینجوریه (حالا هرچی هم فکر میکردم یادم نمیومد همسر چیزی جز یه سلام علیک ساده کرده باشه) یکی از همکارا گفت خب تو فرق داری دوست خانومشی از همه مهم تر زن شهرداری. خودشم یه کم پشت چشم نازک کرد و آروم گفت بله از همه مهم تر زن شهردارم. بین خودمون بمونه واقعا به من برخورد. هم به خاطر حرفی که به همسر زد هم چون پیش خودش فکر کرد ما داریم پاچه خواری ایشون و شوهرشونو میکنیم. واقعا فکر کرده ما انتظاری ازش داریم؟؟؟؟؟؟؟ یا همسر چون دیده این خانوم شهرداره رفتارش با اون فرق داشته؟؟؟؟؟؟؟ واقعا مردم چقد از خود راضین. من اگه به روی یه کی لبخند میزنم به خاطر خودمه یا نه اون.

راستش به خاطر این اتفاقا و یه خورده چیزای دیگه. دیگه دلم نمیخواد برم اونجا تازه فهمیدم تنهایی ام چقد دلچسب بود. ولی خب یه جورایی گیر افتادم حالا هرروز دارم کمتر میرم و سریع تر میام چند روزم خودم صبحانه بردم و دیگه تقریبا تسویه ام باهاشون. یه جورایی باید این رشته رو پاره کنم.

۹۵/۰۱/۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۲)

از خودراضی ها!!!!!!!!!!!!!!!!
اگر برا منم یه گلدون کوچیک بیارن صدبار تشکر می کنم
هم شیرینی سوغاتی که همکارا میارن تو اداره به همه تعارف می کنن کلی برام ارزش داره میگم چقدر براشون ارزش داشتیم یادمون بودن.
اما بگما من خودم اصن نه شیرینی می برم براشون نه کادویی البته دلیل دارم براش! روز بعد نامزدیم شیرینی بردم همکارای نامردم خورده بودن و یک تشکر  و مبارک باشه هم نگفدن!!
منم تصمیم گرفدم دیگه هیچ وقت بیشتر از حدشون تحویلشون نگیرم!!
پاسخ:
منم چندبار براشون شیرینی سوغاتی بردم پررو شدن فکر میکنن وظیفمه الان.
موافقم باهات
صبحونه چی میخورید؟ ما که همش پنیر میخوریم:| پنیر خالی
هردفعه نوبت یکیه که بخره، کلا خرید نون و پنیر نوبتیه
--------------------------------------------------------
فکر کنم فهمیدم چ گلی آورده
عجب آدمایی، دندون اسب پیشکشی رو که نمیشمرن
خیلی ببخشید ولی حرفای خاله زنکی به همینا میگن :|
پاسخ:
ماهم معمولا نون و پنیر بعضی مواقع خیار گوجه هم میاریم.
اسم گل گفتن من یادم رفت توش ک داشت, من خیلی جا خوردم از حرفاشون فکر کنم چون اینطوری بزرگ نشدم .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">