دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

186.بستنی و ..

دوشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۴۴ ب.ظ
امروز نزدیکای 11 پیجم کردن امور مالی چون داشتم میرفتم ccu دیدم اولویت با بخشه نه امور مالی به روی خودم نیاوردم و رفتم.اونجا دستم بند بود گوشیم زنگ خورد. کارپرداز بود که همیشه تو امور مالیه. جواب ندادم کارم که تموم شد رفتم اونجا تا درو باز کردم یکیشون گفت اینهاش اومد. دیدم بستنی گرفتن حالا نفهمیدم کدومشون و به چه مناسبت ولی منم جز خودشون حساب کردن و اینهمه پی گیری واسه این بوده که بیام بستنی بخورم. اولین ظرف واسه من کشیدن 3 برابر یه آدم معمولی. کارپرداز گفت راست دونفر کشیدم(نکنه اینا فکر میکنن من حامله ام؟) از همون اول گفتم بهشون من همه اینو نمیخورم و خدایی هم نمیتونستم بخورم سعی کردم دست خورده نشه اون تیکش. ولی کارشون برام جالب بود. بلاخره فعلا دوستای من اینان دیگه.
دیشب همسر به شدت عصبانی و بداخلاق اومد خونه. از این اعصاب خوردی الکی و بی دلیلاش(میشناسمش دیگه)داشتم کوکو سبزی درست میکردم و خودش کالباس گرفته بود. داد زد من کوکو سبزی نمیخورم. با خنده گفتم باشه . بعد عصبانی میگه این کالباسارو خورد کن من گشنمه. داشتم خورد میکرد پدرشوهر و مادرشوهر اومدن خونمون شب نشینی یهو اخلاق آقا گلستان شد رفت از روبه رو خونه میوه هم گرفت و همه چیش عوض شد. چون خیلی بوی کوکو سبزی میومد واسه پدرشوهر و مادرشوهر لقمه گرفتم همسرم یه لقمه خورد. بعد اومد یه لقمه دیگه خورد. بعد یواش اومده تو آشپزخونه میگه چقد خوشمزه است.(فقط باید سر من داد میزد) پدرشوهر گفت میخواد یه چکاپ کامل بشه . گفتم آزمایشگاه بیمارستان دیگه سرپایی هارو انجام نمیده فقط بستری ها. تو شهر ماهم دیگه فقط یه آزمایشگاه خصوصی میمونه. دیدم پکر شد همسر گفت حالا میری اصفهان. امروز رفتم آزمایشگاه کار داشتم پرسیدم دیگه سرپایی نمیگیرین؟ گفتن واسه کی میخوای؟ گفتم پدرشوهرم یه کم سربه سرم گذاشتن بعد گفتن دفترچه شو بیار یه کاری واست میکنیم. با کلی ذوق زنگ زدم همسر گفتم به بابات بگو بره دکتر آزمایش هاشو بنویسه و بعد بیاره اینجا تا درست کنم براش. فکر کردم خوشحال میشه با بداخلاقی حرف زد باهام. یک ساعت بعد پدرشوهر زنگ زد که دفترچه رو آوردم میگم مگه آزمایشاتو نوشتی میگه نه تو گفتی بیام یعنی همسر یک کلمه هم به من گوش نداده بود. به پدرشوهر گفتم برو پیش دکتر اورژانس بگو آزمایشرو برات بنویسه بعد دفترچه رو بده به من.
زنگ زدم همسر که اصلا به حرفای من گوش دادی؟ شروع کرده داد و بیداد.هرجور دلش میخواد با آدم حرف میزنه بعد میگه من گفتم خودت به بابا زنگ بزن یه کلمه میگفتی چشم. من خیلی از رفتارش ناراحت شدم اصلا به من چه ربطی داشت باید باباشو یه روز ناشتا میبرد اصفهان علاف این آِمایشگاها میشد تا میفهمید. دلم واسه باباش سوخته بود.. گفتم من دیگه پشت دستمو داغ میکنم به کسی خوبی کنم. بعد داد میزنه لازم نکرده تو دیگه واسه من کاری کنی و تلفن روم قطع کرد. بعد اس ام اس داده فقط تو سرم منت نذاشته بودی که گذاشتی.
نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم.الانم نمیتونم. واقعا بیا و خوبی کن.هرجور دوست داره سر من داد میزنه و هرچی میخواد میگه.دلم خیلی ازش گرفته تا آخر دنیا هم قیافه حق به جانب بگیره من نمیرم ناز آقارو بکشم و معذرت خواهی کنم.
بعدا نوشت: وقتی یه کله سردرد داری و به زور جلو تلویزیون خوابت ببره و با صدای زنگ تلفن اونم از بیمارستان از خواب بپری باید چیکار کنی؟ الان سردرد و گریه قاطیه هم شده.ظهر که سوار ماشین شدم سلام ندادم اونم سلام نداد :/ همیشه که من نباید سلام بدم اینطوری قهرمون علنی شد.
حالا پیام داده فردا بریم اصفهان طلا بخری؟ گفتم حسش نیست.
۹۵/۰۲/۰۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۶)

۰۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۴:۰۳ چشم به راهم ...
دلتون شکسته :)
درست میشه ان شاالله

همیشه خوشبخت باشید ...آمین
پاسخ:
الان دلم شکسته لبخند داره؟
همیشه خوشبختم :/
تو شهرهای کوچیکتر محبت بین همکارا بیشدره!
اما به همون نسبت فضولی همکارا بیشدر:(
کاشکی همسرتون هم از مادرش اینا دور بود نه اینکه اونا بد باشن نه!اما بودن اونها در کنارش او رو در رفتارش استوارتر میکنه که حال یه زن غریب رو متوجه نشه:(
بستنی! چه سورپرایز خوبی :)
وا! چش بوده همسرتون؟! اول فکر کردم بازم از فوتبال برگشتن بعد دیدم نه، فرداش هم همونجوری بوده :|
ولی آخرش منت کشی کرده ازتونا :)
پاسخ:
اره ولی من خجارت میکشیدم پیش  اونا
کجاش منت کشی بودد دقیقا؟
اینکه پیام دادن: "فردا بریم اصفهان طلا بخری؟"
پاسخ:
چون خودش اصفهان کار داشت این پیام داد
بعدم خودم قراره واسه خودم طلا بخرم نه اون
۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۹:۴۱ مردی بنام شقایق ...
سلام

انگار گزینه ی خوبیه طلا خریدن بعد دعوا!!!

همون بهتر آدم اصن دعوا نکنه با زنش که بعدش بخواد واسه منت کشی یه میلیون خرج کنه!

والا...
پاسخ:
سلام
بله گزینه خیلی خیلی خوبیه ولی واسه ما که تاحالا اتفاق نیفتاده
البته من با پول خودم طلا خریدم نه همسر
۱۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۴۵ مردی بنام شقایق ...
سلام

خب اینجوری داغش کمتره (از پول خود طرف خریدن!)

ولی آخرش طلا خریدن انگار فشار خاصی به قلب آدم وارد میکنه!!!!

منم که قلبم ضعیییییف
اصن تحملشو ندارم ^_^

+
این چیزا تو زندگی همه هست

چی؟
جمله تکراریه؟

خب تو همه زندگیا تکرار میشه دیگه!

ان شاالله عاقبت هممون ختم بخیر بشه
پاسخ:
دقیقا به قلب همسر منم یه فشار خاصی اومد با اینکه تمام پولشو خودم دادم و چندماه دارم از لحظ روحی آماده اش میکنم که عیدیمو که گرفتم میرم طلا میخرم خخخخخ

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">