دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

188. فاینالی دستبند

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۵۱ ق.ظ

دیروز که همسر اومد دنبالم حالش خوش بود.منم دیگه ساختم ناراحتیم کمتر شده بود. خوبی زمان همینه. مکالمه مارو داشته باشین.

همسر: قهری؟

من: آره

همسر: آشتی نمیکنی؟

من: بستگی به رفتار تو داره.

همسر: خب باید چیکار کنم؟

من: نمیدونم فکر کن ببین باید چیکار کنی؟

همسر: باید معذرت خواهی کنم. بگم ببخشید.

یه کم فکر کرد و گفت : خب من که دیشب گفتم

من: :/ من که نشنیدم.

حالا به جای اینکه یه ببخشید عزیزم بگه داره چونه میزنه که گفته ببخشید.

رسیدیم خونه چون دیگه حوصله قهر نداشتم آشتی کردم ولی بهش گفتم اگه دوبار گرون باهات آشتی کنم دیگه رفتارت باهام درست میشه. (رفت تو فکر)

ساعتای 4 رفتیم اصفهان چون همسر کار داشت منم یه جا پیاده شدم که برم دنبال طلا. همسر گفت فوقش نیم ساعت طول میکشه کارم. اما من تا 8 شب تنها تمام طلا فروشی هایی که میشناختم رفتم. که شامل یه خیابون دوتا پاساژ و یه بازار بزرگ. متاسفانه چون به قیافه من نمیومد تک و تنها اومده باشم طلا بخرم فروشنده ها فقط زیر لب غر میزدن و حال و حوصله جواب دادن به من نداشتن. من کلا رابطه خوبی با پیرمردا ندارم اونم از نوع اصفهانیش... فاینالی گشتنم که تموم شد و انتخاب که کردم همسر اومدن و رفتیم خریدیم. 1تومن شد بدون خرده. ولی خب نسبت به قیمتی که میخواستم قیافش و استحکامش از همه بهتر بود. وگرنه که دلم هنوز پیش اوناست که 800 تومن کم دار واسه گرفتنش.ولی خب خداروشکر اینم خیلی خوبه دوسش دارم. حداقل دیگه پولامو الکی خرج نمیکنم اصلا نمیدونم چی میشن.

باز من سوتی دادم. دیروز آقای مدیر تو راهرو دیدم میگه یه چندتا فشار سنج نو تو کمد من هست از زمان خانم مهندس قبلی(یعنی فکم افتاد اینهمه ما مشکل داشتیم سر فشارسنج یارو تو کمدش داشته یادش رفته) دیگه رفتن دادن من بذارم تو کمدم. امروز دیدمشون. من همینجور که با تعجب نگاش میکردم و تو فکر بودم با یه لحن خنده داری مثل این خاله خانباجیا گفتم : خوببب دیگه چی !!!!

مدیر خندش گرفت بعد تازه فهمیدم چه سوتی دادم این چه طرز حرف زدنه! دیگه از خجالت داشتم میمردم. اصلا باورم نمیشه این حرفو من زدم البته وقتی رفتم بگیرمشون دیدم حق داشتم 4تا فشار سنج نو همراه گوشی پزشکی از بهترین مارک.

ولی همش یاد حرفم میفتم خجالت میکشم.

اضافه شد عکس دستبند و عکس دستبند :)

۹۵/۰۲/۰۸ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۶)

هه هه ما هم امروز آشتی کردیم. یعنی من دیگه صب بیدار شدم حوصله قهر نداشتم و مثل قبل شدم باهاش.
حرف بدی نزدی که بابا. بیخیاااال
پاسخ:
آره منم به همین نتیجه رسیدم :)
واقعا؟
راستی دستبندتم مبارک باشه.
پاسخ:
مرسی عزیزم
مبارکتون باشه
عکسش رو نمیذارید؟! :)
پاسخ:
ممنون
هروقت لبتاب روشن کردم ادامه همین پست میذارم :)
قهر واقعا هیچ دردی رو دوا نمی کنه.ولی نمی دونم چیه که ما زن ها داریم و برای مردا تعجب آوره! :)) ولی خوبه که ادامه ش ندیم.
دستبندت مبارک باشه :)
پاسخ:
اره ولی باید یاد بگیرن دراین مواقع چیکار کنن
ممنون :)
سلام ، درسته که قهر هیچ چیو درست نمیکنه ها اما خوبه که حداقل میفهمن ناراحت شدیم هیییییی.... دستبندت مبارک عزیزم انشالا به شادی استفاده کنی

پاسخ:
آره ماهم که قهر بکن نیستیم فرداش یادمون رفته... ممنون خانومی.
قشنگه
مبارکتون باشه
پاسخ:
ممنون :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">