202. زعفرون
امروز مامانم رفت. ظهر که اومدم خونه نبود :( دلگیر شد خونمون.بعد یک هفته بدو بدو واسه کارای خونه و بعدم نمایشگاه بعدم مهمون داری یهو بیکار شدم. این وسطم من تو راه که از تهران برمیگشتم سرما خوردم و چند روز تب و لرز داشتم و اینا با عادت ماهیانه قاطی شد ولی با کمک استامینوفن من زنده موندم و اصلا نذاشتم کسی بفهمه من در حال مرگم :)
در کل خوش گذشت. دیشب تو پارک جشن بود واسه نیمه شعبان من غذا درست کردم و با خانواده همسر رفتیم. خیلی خوب بود :) یادم باشه از خانوم شهردار تشکر کنم حسابی.
هفته پیش تعداد زیادی از همکارا از طرف بیمارستان رفته بودن مشهد. کارپرداز، مهندسین آی تی، بچه های امور مالی، بهبود کیفیت و کارگزینی .تقریبا همه کارامون خوابیده بود دیگه. البته من خودم چندبار مجبور شدم نقش کارپرداز ایفا کنم که خیلی هیجان انگیز بود. امروز اومدن و درنهایت تعجب کارپرداز برام زعفرون آورده بود :)