218.پلیس بازی
من که روزه نمیگیرم. خانم شهردا هم مشکل معده داره نمیگیره. اون دوتا همکار محترم هم این هفته مرخص هستن از روزه گرفتن. یعنی دقیقا همونایی که هرروز باهم چایی میخوردیم :) حدس بزنین چه تصمیمی گرفتیم ؟ بعله که دوباره بساط چای رو فراهم کنیم.
اتاق اونا که نمیشه ولی اتاق من یک جای نهان داره :) با یه پلیس بازیی من یه پلاستیک ضخیم و بزرگ پیدا کردم، چایی ساز و بند و بساطشو به صورتی که معلوم نشه چیه توش چیدم زدم زیر بغلم آوردم بالا تو اتاقم. دوباره دیدیم آب نداریم. من باز کتری چایی ساز گذاشتم تو پلاستیک یواشکی رفتم تو آبدار خونه بخش زنان با سرعت نور پرش کردم و گذاشتم تو پلاستیک و اومدم :/ زنگ زد ماموریت انجام شد. بعد اونا اومدن بالا ولی ماموریت اونا با شکست مواجه شده بود هیچکدوم روشون نشده بود برن بیسکویت بخرن. گفتم طوری نیست از فردا از خونه میاریم. بعد در قفل کردیم صدا هم از هیچ کدوممون در نیومده چایی با شکلات مونده های من خوردیم و پروژه به پایان رسید.
حالا موندم قوری چطوری بشورم؟ گذاشتم واسه وقت نماز که راهرو خلوته بپیچمش دوباره تو پلاستیک و بیام از فردا هم چایی کیسه ای بخوریم این فاز آخر نداشته باشه :/
فقط موندیم فردا که آقای الف (هم اتاقی شون) میاد چی بهش بگیم؟ بگیم چایی ساز کجا رفته؟ رفته سفر؟ رفته مهمونی؟ رفته یه جای امن؟
چ عملیات خطیری :))