دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

250.بوم گردی

شنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۴۷ ب.ظ

پنج شنبه بالاخره ما رفتیم تور بوم گردی :) ساعت 3 رفتیم جایی که قرارمون بود. دیدیم وای چقد حرفه هستن. یه سری نکات بهمون گفتن و پشت سر سرخط راه افتادیم. همه چی برنامه ریزی شده بود و زمان بندی واسه همه مکانا در نظر گرفته بودن. با تمام مکانهایی که قرار بود بریم هماهنگ شده بود. اینقد که ماهرجا میرفتیم منتظرمون بودن.

بوم گردی ما اون روز تو شاخه روستا شناسی بود واسه همین تو روستاها بودیم بیشتر. یه مکان هایی دیدیم، من که هیچی همسر ازشون بیخبر بود و تعجب میکرد. یه عالمه کلیسا،مقبره، حموم قدیمی، قبرستان ارامنه که باورنکردنی بزرگ و پرجمعیت بود...نکته جالب دیگه رفتار مردم روستا بود فکر ده تا ماشین پشت سرهم از وسط یه گله رد میشدیم(وقتایی که مجبور بودیم)بنده خدا چوپونه فقط باید میدوید گوسفنداشو جمع کنه. هی جمعشون کنه ولی وقتی ما از کنارش رد شدیم گفت برین به امید خدا :) دقیقا انتظار داشتم هرفحشی بشنوم. ولی جا خوردم. همسرم مثل من. گفت اگه الان یه شهری بود هرچی دوست داشت بهمون میگفت.البته هرجا میرفتیم با یه غمی برامون توضیح میدادم که اینجا یه قلعه بوده یا یه کلیسا بوده یا مقبره  یا هرچیز تاریخی و باارزش دیگه که وقتی انتقلاب شده مردم نابودشون کردن :/ هدفشون چی بوده نمیدونم!!!!!

هوا عالی، طبیعت فوق العاده، یه تیکه از مسیر(واسه یادگار) جاده کنار یه رودخونه بود بارون شروع شد، دو طرف سبز و گاوای خیلی قد بلند درحال چرا.... اصلا یه فضایی بود. موندم چطور من سکته نکردم از خوشحالی.همسفرا خیلی خوب بودن تعدادم کم بود فقط 10 تا ماشین بودیم. خانوم شهردار همه حواسش بود من تنها نباشم. منو به همه معرفی میکرد و همه جاهم برام سنگ تموم میذاشت چون خیلی ازم تعریف میکرد و من خجالت میکشیدم ...خیلی عکسای قشنگی گرفتیم البته یه گروه عکاسی و فیلم بردای حرفه ای هم باهامون بودن که هلی کمپ ازمون فیلم میگرفتن و بی صبرانه منتظرم اونارو ببینم.

شب رفتیم لب یه رودخونه آتیش روشن کردیم و شام خوردیم. بچه های خانوم شهردار قهر کرده بودن که چرا میخواد املت درست کنه، کوچیکه که گشنشم بود بهش گفتم تا غذاتون آماده بشه برات یه لقمه کوکو سیب زمینی بگیرم؟ گفت آره بزرگ باشه ها. گفتم چشم. براش لقمه گرفتم و دادم الهی بچه اینقد خوشش اومده بود. اومده وسط داد میزنه ما فقط به خانواده خودمون و خاله .... غذا میدیم. چون کوکو هاش خیلی خوشمزه است. شام بسیار ساده و صمیمی یه سفره یکبار مصرف انداختیم از این سر تا اون سر. هرکی هرچی داشت گذاشت وسط و همه باهم خوردیم. باورم نمیشد با این همه آدم که اولین باره میبینمشون اینقد راحت باشیم و بهمون خوش بگذره.پسر بزرگی شهردارم فقط غذای منو خورد و مامانش گفت همین که صدای بچه های منو انداختی خدا خیرت بده. خیلی باحال بود :) بعد شام چایی آتیشی و نشستن دور آتیش و آواز خوندن و همراهی همگی شد یه شب رویایی.

تصمیم برای شب خوابیدن کنسل شده بود. دقیقا نمیدونم چرا؟ ولی هیچکس دلش نمیخواست بلند بشه. لیدر خیلی باهامون راه اومد ولی دستور آخر با تحکم داد که 45 دقیقه دیگه بلند میشیم.

چندتا عکس که خیلی دوست دارم براتون میذارم.

دریافت

دریافت

دریافت

دریافت

ساعت 2و نیم اومدیم خونه خسته و کوفته.امان از روز بعدش که من پاشدم دیدم اصلا راه هوایی ندارم بینی هام کلا گرفته. گلومم به شدت متورم و درد میکنه. میدونستم به خربزه حساسیت دارم ولی جوگیر شدم دوتا تیکه بهم تعارف کردم منم خوردم. کلا هم حساسیت فصلی دارم که هرسال کمرنگ تر میشه. ولی هروقت برم تو طبیعت دوباره خودشو نشون میده. بله من اینجوری بیدار شدم و رکوردم 8 عطسه پشت سرهمه :/ البته قرص خوردم و بهتر شدم.

۹۵/۰۵/۱۶ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۳)

به به حسابی خوش گذشته پس ... همیشه به شادی عزیزممممم چه عکسای قشنگی
پاسخ:
بله جای شما خالی
ممنون
1. واسه من چرا؟! :)) نه دیگه، این کاملا معلوم بود منظور چیه و ب چی اشاره داره
2. قد گاوا رو چجوری اندازه میگیرن؟! :) میشه طولشون یعنی از ته تا سر یا ارتفاعشون؟
3. اون تیکه!!! پسر کوچیکه خانم شهردار هم خیلی باحال بود ... دستپختتون هم که عالیه به نظر :)
4. عکسا هم خوب بودن تقریبا! :)
5. شما هم به خربزه حساسیت دارید؟! منم هر وقت خربزه و بعضی انگورا رو میخورم گلو درد میشم...البته با بعضی خربزه ها هم اینجوری نمیشم ولی دیگه نمیشه ریسک کرد و تست کرد، فکر کنم بخاطر اون ماده لزج روی خربزه باشه، هر خربزه ای که اون ماده ش کمتر باشه و بهتر و بیشتر تمیز شده باشه اون مسکلی واسم ایجاد نمیکنه
پاسخ:
1. :))
2. دقیقا ارتفاعشون گفتم نسبت به گاوای دیگه قد بلند و بزرگتر بودن.
3. نه بابا گشنشون بود :)
4. نخیر عالین
5. وحشتناک به خربزه حساسیت دارم هیچوقتم دلم نمیخواد بخورم ولی اون روز در جمع دوستان جوگیر شدم.
این متن رو یادمه خوندم و رفتم تو تصوری که از دهات ایتالیا دارم (اونجا رو ندیدما) بعد دیگه چنان غرق رویا شدم که کامنتی نگذاشتم.
پاسخ:
:)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">