دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

دلنوشته های روزانه من

اینجا مخصوص حرفهایی است که به هیچکس نمیشه گفت

آخرین مطالب

257. مصائب خانوم مهندسا

دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۵۹ ب.ظ

چند روز پیش صبح اول وقت مدیر صدام کرد یه مجله بهم داد گفت مال شماست. ماهنامه مهندسی پزشکی که هرماه برام میاد. جالبه بازش کرده بود و خونده بودش. بهم گفت یه مطلب جالب هم درمورد رشتتون نوشته بخونیدش :/ بردمش تو اتاق هی زیر و روش کردم دیدم همش تبلیغه چند صفحه مطلب که خیلی تخصصی بودن.چندبار گشتم چیزی ندیدم یه دفعه عکس یه خانوم جوون دیدم گفتم بذار بخونمش بعد فهمیدم مطلب درمورد مشکلات خانوم مهندسا تو کارهای فنی چون دید تمام جامعه اینه که یه زن نمیتونه کار فنی بکنه و اگه مهندسی بخونه باید بازاریاب اون رشته بشه :/ و یک سری مشکلات دیگه.

بله منم قبول دارم ولی همه کارهای فنی شامل کار کردن پای دستگاههای بزرگ صنعتی نیست یا تو ساختمون نیمه کاره بودن همراه کارگرا خیلی کارهای فنی هست که یه بچه 12 ساله هم از پسش برمیاد چه برسه به ما. ولی دید جامعه رو نمیشه عوض کرد. باید عادت کرد که تا یه پیچ گوشتی و اهم متر گرفتی دستت یه پوزخند هم تحویل بگیری :(

رفتاری که همین دیروز باهام شد براتون میگم.

یه بهیار مرد داریم با سابفه و کلا طلبکار همه. چند وقت پیش یه نوزاد برده اعزام، نوزاد گذاشتن تو یه انکباتور قابل حمل (محفظه های شیشه ای که نی نی میذارن توش) تو آمبولانس نزدش تو برق و خب باتری بدبخت که داره اون حجم گرم میکنه خیلی که خوب باشه نیم ساعت نگه میداره (بماند که دستگاه ما 45 دقیقه نگه میداره) وسط راه خاموش شده، وقتی رسیدن بچه سرد و سیانوز تحویل بیمارستان شده اوناهم یه گزارش بلند بالا برای بیمارستان نوشتن. دیروز دوباره اعزام داشتن همون آقا اومد من رفتم خیلی با حوصله براش توضیح دادم که باید چیکار کنه. ولی 1 ثانیه هم به من گوش نداد همین که رابط برق دید گفت اینو دفعه قبل به من ندادن o_O چون به نظرش معما چون حل گشت آسان شد دیگه حاضر نشد به من گوش بده.شروع کرد به داد و بیداد حالا هی من میخوام بهش بگم چطوری دما رو کم و زیاد کنه، اگه آلارم داد چیکار کنه،با سنسور پوستی چیکار کنه. اصلا وقتی به برق کدوم چراغ روشنه؟ شاید بزنه به برق و پریز برق نداشته باشه. خدایا مگه گذاشت هی من یک کلمه حرف میزدم داد میزد من خودم بلدم. من خودم بلدم. سری آخر یه فریاد کشید و گفت : من خودم اینارو بلدم دختر خانوم !

یه کم نگاش کردم و به سوپروایزر گفتم فقط حواست باشه این چراغ سبزه روشن بشه. خیلی بهم برخورد. چرا اینقدر دعوا؟ کی به مردا اجازه داده هرجا رسیدن صداشونو بلند کنن؟ شده خط قرمز من! دقیقا هرکی سرم داد بزنه از اون لحظه به بعد دیگه دوسش ندارم. در مورد خانوادم مجبورم که دوسشون داشته باشم!

یک ساعت بعد رفتم نوزادان مسئول بخش گفت دیدی چه رفتاری داشت؟رفتارش با شما دیگه خیلی جالب بود! گفتم آره آموزش پذیریشون صفر ، کاریشم نمیشه کرد!مسئول بخش میگفت ناراحت نشو مردا فکر میکنن فقط وقتی حرف یه زن باید گوش داد که یه عصا دستش باشه.

دیشب اصلا خوابم نبرد، امروز رفتم پرسیدم و خیالم راحت شد که نوزاد زنده رسیده به مقصد. بازم خداروشکر.

۹۵/۰۵/۲۵ موافقین ۰ مخالفین ۰
خانوم مهندس

نظرات  (۲)

خانوم مهندس کم کم دارند حضور زنها رو باور می کنند. امیدوارم آینده بهتر از این بشه.
این بلا سر من اومده، فرقش این بود که من پزشکی بودم که باید نوزاد نارس رو که سرد آورده بودند دوباره سرحال می آوردم. مشکل از خراب بودن انکیباتور بود و آقای مربوطه نمی پذیرفت که خرابه!  چون عارش می اومد خانم مهندس مربوطه از او بیشتر می دونه، خوشش نمی اومد زن بهش ایراد بگیره.  من بین این دو مونده بودم.  خانم مهندس مربوطه قهر کرد رفت و آقاهه هم رفت. من موندم و یه نوزاد نارس...
پاسخ:
وای پس شما هم خانوم مهندس دارین :)
اره متاسفانه مردا عارشون میاد حرف مارو بپذیرن.
سروکار من که با خانم مهندس نیست
کلا همه جای ما سیبیل کلفتن! :))
پاسخ:
پس محیط کارتون خیلی لطیف نیست :)

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">